از اسارت در رمضان تا عزاداری در محرم
همزمان با سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی در روز ۲۶ مرداد ماه، محمد باقر علیئی یکی از آزادگان سرافراز ایرانی که ۸ سال و یک ماه در بند رژیم بعثی عراق بود در برنامه شب نشینی حضور یافت.
محمدباقر علیئی یکی از آزادگان دوران دفاع مقدس در برنامه «شب نشینی» ۲۶ مرداد خاطراتی از نحوه اسارت و زندگی در اردوگاه اسرای ایرانی در عراق را بازگو کرد.
علیئی گفت: سال ۵۴ در آمریکا سال چهارم پزشکی را در دانشگاه سپری میکردم که مسئله ورود امام به پاریس و پس از آن بازگشتشان به ایران پیش آمد. میخواستیم در جریان سفرهای امام خمینی (ره) محافظ ایشان باشیم اما نگذاشتند و ۳۴ روز را در اروپا به دنبال پیگیری کارها میگشتیم. در تویسرکان مسئول بهزیستی بودم. وقتی امام دفاع از کشور را واجب کفایی خواندند من هم جزو دستهای بودم که به جبهه اعزام شدم و ۱۲ ماه جبهه بودم.
وی درباره نحوه مجروحیت و اسارتش گفت: در «عملیات رمضان» از ناحیه پا مجروح شدم و در سن ۲۸ سالگی به اسارت درآمدم. وقتی مجروح شده بودم در منطقه روی زمین افتاده بودم که نیروهای عراقی مرا پیدا کردند و قصد داشتند تیر خلاص را به من بزنند. داشتم شهادتین را میگفتم که یک نفر آمد و نگذاشت. تیر دو زمانه به ران پایم خورده بود چون پوتینم عراقی بود فکر کردند که عراقیها را کشتهام و میخواستند مرا بکشند اما گویا همان لحظه خبر رسیده بود که تعدادی عراقی توسط نیروهای ایرانی به اسارت درآمدهاند و عراقیها هم باید نیروهای ایرانی را اسیر کنند به همین خاطر از زدن تیر خلاص به من منصرف شدند و مرا اسیر کردند.
این پزشک آزاده ایرانی افزود: اول بصره بودیم و بعد به بغداد و موصل منتقل شدیم. در این هشت سال و یک ماه یازده اردوگاه عوض کردم. چون پزشک بودم در مرکز بیمار اردوگاه به من جا دادند؛ با کمترین امکانات دندان میکشیدم و بخیه میکردم.
علیئی بیان کرد: افسری به نام عبدالسلام در اردوگاه بود که زمانی که من وارد اردوگاه شدم او ستوان دوم بود و وقتی میآمدم سرهنگ تمام شده بود. وقتی همه اسرا از اردوگاه رفته بودند به عنوان آخرین اسامی اسم من را خواند و به من گفت میخواهی بروی؟ گفتم بله. گفت اگر دست من بود نمیگذاشتم بروی. به او گفتم اگر محمدباقر قرار باشد برود صدتا عبدالسلام نمیتواند مرا نگه دارد و اگر قرار باشد بمانم صدتا عبدالسلام نمیتواند مرا بیرون کند.
وی درباره نحوه برپایی مراسمهای محرم در اردوگاهشان اظهار کرد: بچههایی که خط خوش داشتند روی پتوهای سیاه با صابون شعار محرم مینوشتند و به این ترتیب کتیبه درست میکردیم. مراسم سینه زنی را با ترس برپا می کردیم؛ یک نفر مدام نگهبانی میداد که اگر نیروهای عراقی نزدیک شدند مراسم را تعطیل کنیم. وقتی اعلام میکرد «قرمز» همگی می نشستیم و وقتی می گفت «آبی» به ادامه مراسم عزاداری می پرداختیم.
آزاده سرافراز در بیان خاطرات دوران اسارتش افزود: در یک اردوگاه ۱۲۸۶ نفر بودیم اتاق ما ۱۰۰ نفره بود. البته وضعیت ما در موصل بهتر بود اما به اندازه ۵ آجر برای دو نفر جا بود. در آن اتاق درها را به تابلو تبدیل کردیم و با ذغال بر روی آن مینوشتم و از این طریق زبان انگلیسی را به دیگران آموزش میدادم.روش تدریس من به این صورت بود که افراد را به سطوح ابتدایی، متوسط و عالی تقسیم کرده بودم، هر فرد متوسط موظف بود به ۵ ابتدایی درس دهد و هر عالی به ۵ متوسط تا اینکه همه یاد گرفتند. بعد از آمدنمان هم ۱۶۰۰ نفر در کنکور پزشکی قبول شدند.
علیئی ادامه داد: دلیل اینکه افراد در دوران اسارت از لحاظ علمی پیشرفت کردند این بود که آنجا در یک مکانی بودند که استاد و دانشجو باهم بودند و هر زمانی میخواستند از اساتیدشان سوال می کردند. من هم به همه میگفتم مدیونید اگر من خواب هم باشم بیدارم نکنید و سوالتان را نپرسید. حالا هم به طبابت مشغول هستم.
وی توصیهاش را به جوانان در مواجهه با ناملایمات زندگی اینطور بیان کرد: تا جایی که ما تجربه داریم می گوییم در برابر مشکلات زندگی صبر کنید. با صبر و حوصله میتوان از ناملایمات زندگی تجربه و درس ساخت.
پزشک آزاده در پایان عنوان کرد: در درونم هنوز خودم را مدیون مردم، دین، آیین، مملکت و ناموسم میدانم؛ آن دوران را استثنائی می دانم چون تجربه و نعمت زیادی داشت و آن آموزشها را هیچ زمانی در زندگی عادی نمی توانستیم کسب کنیم. اسارت محیطی بود که خود به خود افراد را کوشا میکرد و ما آهن آب دیدهای شدیم که در برابر سختیها دوام می آورد.
برنامه «شب نشینی» از دوشنبه تا جمعه هر هفته ساعت ۲۳:۳۰ به وقت تهران و ۲۱ به وقت وین بر روی آنتن شبکه جهانی جام جم می رود.
اطلاعات بیشتر درباره «شب نشینی» و مهمان های برنامه هر روز در صفحه اینستاگرامی shabneshini.irani@بارگذاری میشود.
منبع: ايسنا