افغانستان، عراق، لیبی و داعش: مداخله غرب مجموعهای از ناکامی است
“یکی از تاثیرات بلندمدت موفقیت طالبان در افغانستان این خواهد بود که در سراسر خاورمیانه و بسیاری از مناطق آفریقا و آسیا، هر کجا که خشم و کینهای از آمریکا، انگلیس و دیگر نخبگان غربی وجود داشته باشد، پیروزی اخیر که بر دو دهه مداخلات ناموفق غربی چیره شد، از نظر شبهنظامیان به عنوان یک نشانه و علامت گاها الهامبخش برای آیندهای متفاوت در نظر گرفته میشود.”
پل راجرز، پروفسور حوزه مطالعات صلح در دانشگاه بردفورد و مولف کتابی تحت عنوان «از دست دادن کنترل: امنیت جهانی در قرن بیست و یکم» در مطلبی برای روزنامه گاردین نوشت: گرچه روحیه ضدجنگ در انگلیس در سال ۲۰۰۲ عمیقتر شد، اما هنگامی که جورج دبلیو بوش، رئیس جمهوری پیشین آمریکا برای پایان دادن به رژیم در عراق اقدام کرد، در اکتبر قبل از آن و پیش از شروع جنگ افغانستان، ناآرامی وجود داشت. یک سند سیاستگذاری که من به عنوان نویسنده آن همکاری کردم، حتی با آن مخالفت کرد و به تشدید اجتنابناپذیر و خطر جنگ بیپایان اشاره داشت. اما بیشتر تشکیلات دفاعی در حمایت از آن برآمدند.
در واقع، طالبان ظرف چند هفته سقوط کردند و بوش در سال ۲۰۰۲ در نطق سالانه خود اعلام کرد که جنگ گستردهای علیه “محور شرارت” خواهد بود و عراق در اولویت قرار دارد. حتی در اواسط سال ۲۰۰۲ ایالات متحده، بریتانیا و دیگر کشورها از افغانستان خارج شده و خلأ امنیتی خطرناکی را که توسط طالبان در حال بازگشت پر میشد، در بسیاری از مناطق روستایی بر جای گذاشتند و سرانجام، رویدادهایی را آغاز کرد که در چند روز گذشته به اوج خود رسید.
کل این جنگ اکنون یک شکست وحشتناک تلقی میشود، اما اهمیت واقعی آن این است که این تنها اولین جنگ از چهار جنگ شکستخورده بود. دومین مورد، جنگ هشت ساله عراق از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ بود که با خروج نیروهای آمریکایی از سوی اوباما به پایان رسید. عواقب آن وخیم بود؛ با ۲۸۸ هزار کشته که اکثر آنها غیرنظامی بودند و صدها هزار زخمی و میلیونها آواره.
همچنین در سال ۲۰۱۱ سومین جنگ ناموفق به جریان افتاد؛ عملیات فرانسه و انگلیس برای کمک به سرنگونی معمر قذافی در لیبی. این حمله هوایی شش ماهه با حمایت ایالات متحده و ایتالیا انجام شد و با قتل قذافی پایان یافت. انتظار میرفت که انتقال سریع این کشور نفتخیز به کشوری طرفدار غرب انجام شده و به بازاری آماده برای شرکتهای تسلیحاتی غربی تبدیل شود. در عوض، یک دهه بیثباتی و ناامنی عمیق به راه افتاد و لیبی به مجرای حمل سلاح به گروههای بنیادگرای متعدد در سراسر ساحل تبدیل شده است.
با وجود شکلگیری آن، داعش در عراق و سوریه در حال توسعه بود که منجر به چهارمین جنگ ناموفق شد؛ حمله هوایی ۲۰۱۴-۲۰۱۸ به داعش به رهبری ایالات متحده، با همراهی بریتانیا، فرانسه و دیگر شرکای ناتو که بیش از حد آماده شرکت بودند.
داعش پس از خروج آمریکا از عراق در سال ۲۰۱۱، از خاکستر فرضشده القاعده در آنجا برخاسته بود و با سرعت چشمگیری گسترش یافت و “خلافت” شش میلیون نفری را در سراسر سوریه و عراق تشکیل داد و حتی به نظر میرسید که آماده تهدید بغداد است.
پاسخ غرب، با برخی حمایتهای منطقهای، نمونهای کلاسیک از روند جدید به سمت جنگ از راه دور بود. “چکمهها در میدان” (استقرار نیروها) به وضوح در عراق و افغانستان شکست خورده بود، بنابراین جنگ اکنون با هواپیماهای تهاجمی، سلاحهای مرگبار، هواپیماهای بدون سرنشین مسلح، استفاده انتخابی از نیروهای ویژه و در مورد داعش، وابستگی شدید به کردها و شبهنظامیان عراقی مورد حمایت ایران صورت گرفت.
در پایان سال ۲۰۱۸، تمام مناطق خلافت داعش پاکسازی شده بود و به نظر میرسید دستکم این جنگ یک موفقیت بوده باشد. اما اکنون با درگیری و بیثباتی در سراسر ساحل و فراتر از آن، از موریتانی، از بورکینافاسو، مالی، نیجر، نیجریه و چاد و تا سومالی، موزامبیک و جمهوری دموکراتیک کنگو، توخالی به نظر میرسد. شاخههای داعش – القاعده در لیبی، مصر، اندونزی، تایلند و فیلیپین وجود دارند و بیش از ۱۰ هزار شبهنظامی در عراق و سوریه باقی ماندهاند. هم داعش و هم القاعده پیوندهای مستمر در افغانستان دارند.
سال گذشته مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی مستقر در واشنگتن برآورد کرد که حدود ۲۳۰ هزار شبهنظامی اسلامگرا در نزدیک به ۷۰ کشور وجود دارد که نسبت به سال ۲۰۰۱ چهار برابر افزایش یافته است. هر آنچه در افغانستان اتفاق بیفتد و تشکیل “امارت اسلامی” افغانستان یک تقویت عظیم برای یک جنبش جهانی خواهد بود.
به هیچ وجه قطعی نیست که رژیم طالبان در حال توسعه در افغانستان به جنبشهای فراملی اسلامگرا اجازه رشد و برنامهریزی برای حملات در خارج از این کشور را بدهد. ممکن است این وضعیت در سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۱ وجود داشته، اما طالبان در آن زمان در جنگ داخلی پرهزینهای علیه جنگسالاران اتحاد شمال به سر میبرد، به کمک خارجی از جمله از طرف اسامه بن لادن و القاعده وابسته بود و آمادگی بیشتری داشت که بگذارد آنها علیه خارجیها برنامه بچینند.
این احتمال وجود دارد که طالبان پیچیدهتری از نظر سیاسی، از این پیروزی بیرون آمده و از این فرصت اجتناب کنند. همچنین ممکن است مشروعیت بالقوه بینالمللی خود را در نظر داشته باشند. سه هفته پیش چین میزبان یک هیئت بلندپایه طالبان برای چندین روز مذاکرات در سطح بالا بود و هر یک از طرفین چیزهای زیادی برای دستیابی به آن داشتند.
برای طالبان، گشوده شدن مرز با چین در انتهای کوریدور واخان و جذب پول چین برای توسعه بسیار مطلوب خواهد بود، همانطور که به طور ضمنی به رسمیت شناخته شدن سیاسی توسط چین خوشایند است. به نوبه خود، چین قادر خواهد بود از منابع عظیم معدنی افغانستان استفاده کند، راههای تجاری جدیدی را به دست آورد و از طالبان بخواهد که شبهنظامیان اویغور را که هماکنون در صفوف آنها هستند، مهار کند.
ایدئولوژی داعش – القاعده بخش کوچکی از نظرات مسلمانان در سراسر جهان را نشان میدهد، اما بقا و رشد احتمالی آن، به عنوان تهدیدی از سوی تشکیلات نظامی-صنعتی غربی تلقی میشود و عملیات نظامی اولین پاسخ به آن است. این امر در حال حاضر با عملیات ایالات متحده، فرانسه و انگلیس در سراسر ساحل مشاهده میشود که از هواپیماهای بدون سرنشین مسلح و نیروهای ویژه در خط مقدم عملیات استفاده میکنند.
تاثیر بلندمدت آن هر چه باشد، دو مورد را میتوان به طور حتم در مورد موفقیت طالبان بیان کرد. یکی این است که حقوق بشر در افغانستان به شدت پس زده میشود. مورد دیگر این است که در سراسر خاورمیانه و بسیاری از مناطق آفریقا و آسیا، هر کجا که خشم و کینهای از آمریکا، انگلیس و دیگر نخبگان غربی وجود داشته باشد، پیروزی اخیر که دو دهه مداخلات ناموفق را در بر میگیرد، از نظر شبهنظامیان به عنوان یک نشانه و گاهی الهامبخش برای آیندهای متفاوت در نظر گرفته میشود.»
منبع: ايسنا