انتشار رمانهایی از امیل زولا و پتر اشتام
رمانهای «بیتفاوتی دلنشین دنیا» نوشته پتر اشتام با ترجمه مریم مویدپور و «برای یک شب عشق» نوشته امیل زولا با ترجمه محمود گودرزی منتشر شد.
کتاب «بیتفاوتی دلنشین دنیا» نوشته پتر اشتام با ترجمه مریم مویدپور در ۱۲۰ صفحه با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه و قیمت ۲۹ هزار تومان توسط نشر افق منتشر شده است.
در نوشته پشتجلد کتاب میخوانیم: عجیب است که بعضی از سالهای زندگیام را بهسختی به یاد میآورم. سالهایی که انگار بدون هیچ تاثیری روی من گذشتهاند. رویدادهای مهم زندگیام را که ردپای عمیقی به جا گذاشتهاند و نقطه عطف بودند هم بیشتر اوقات به خاطر نمیآورم.
شاید اگر کامو هنوز زنده بود، کتابهایی مثل پتر اشتام مینوشت. نیویورکر
با کسی آشنا میشوی که زمانی خودت بودی. کسی که تصمیمهای متفاوتی میگیرد و اشتباهات دیگری میکند ولی نمیتواند از سرنوشت تو بگریزد.
همچنین کتاب «برای یک شب عشق» نوشته امیل زولا با ترجمه محمود گودرزی در ۸۰ صفحه با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۳ هزار تومان توسط نشر یادشده منتشر شده است.
در نوشته پشتجلد کتاب آمده است: ژولین در ظلمتی که ناگاه سراسر اتاق را گرفت، صدای بسته شدن در و دورشدن خشخش لباس ابریشمی ترز را در امتداد راهرو شنید. در انتهای شاهنشین، روی زمین نشست، هنوز جرات نمیکرد از آنجا بیرون بیاید. ژرفای شب پردهای جلوی چشمهایش میکشید؛ اما کنار خود وجود آن پای برهنه را که گویی تمام اتاق از حضورش سرد شده بود، حس میکرد.
منبع: ايسنا
در نوشته پشتجلد کتاب میخوانیم: عجیب است که بعضی از سالهای زندگیام را بهسختی به یاد میآورم. سالهایی که انگار بدون هیچ تاثیری روی من گذشتهاند. رویدادهای مهم زندگیام را که ردپای عمیقی به جا گذاشتهاند و نقطه عطف بودند هم بیشتر اوقات به خاطر نمیآورم.
شاید اگر کامو هنوز زنده بود، کتابهایی مثل پتر اشتام مینوشت. نیویورکر
با کسی آشنا میشوی که زمانی خودت بودی. کسی که تصمیمهای متفاوتی میگیرد و اشتباهات دیگری میکند ولی نمیتواند از سرنوشت تو بگریزد.
همچنین کتاب «برای یک شب عشق» نوشته امیل زولا با ترجمه محمود گودرزی در ۸۰ صفحه با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۳ هزار تومان توسط نشر یادشده منتشر شده است.
در نوشته پشتجلد کتاب آمده است: ژولین در ظلمتی که ناگاه سراسر اتاق را گرفت، صدای بسته شدن در و دورشدن خشخش لباس ابریشمی ترز را در امتداد راهرو شنید. در انتهای شاهنشین، روی زمین نشست، هنوز جرات نمیکرد از آنجا بیرون بیاید. ژرفای شب پردهای جلوی چشمهایش میکشید؛ اما کنار خود وجود آن پای برهنه را که گویی تمام اتاق از حضورش سرد شده بود، حس میکرد.
منبع: ايسنا