اخبار 22

بتهوون، موسیقی‌دانی که ناشنوا شد

بتهوون، موسیقی‌دانی که ناشنوا شد
آثار دوران پایانی زندگی موسیقیایی بتهوون بسیار قابل ستایش هستند و آن‌ها را می‌توان عمیقاً متفکرانه و به تمامی معنی بیان‌گر سیمای شخصیِ خود او توصیف کرد. همچنین بیشترین ساختارشکنی‌های بتهوون را در آثار این دوره می‌توان یافت. از آثار برجسته این دوره می‌توان: میسا سولمنیس و سمفونی شماره ۹ را نام برد. او در این زمان شنوایی خود را به‌طور کامل از دست داده بود.
به گزارش ایسنا- منطقه خراسان، امروز سالگرد درگذشت بتهوون، موسیقی‌دان مشهور آلمانی است، لودویگ فان بتهوون (به آلمانی: Ludwig van Beethoven‏ ) در شهر بن آلمان متولد شد و در ۱۷ دسامبر ۱۷۷۰ غسل تعمید داده شد و در ۲۶ مارس ۱۸۲۷ درگذشت. وی یکی از تأثیرگذارترین شخصیت‌های موسیقی در دوران کلاسیک و رمانتیک بود. بتهوون، به‌عنوان موسیقی‌دان، همیشه مورد ستایش قرار گرفته و آوازه‌ی او موسیقی‌دانان، آهنگ‌سازان، نوازندگان و شنوندگانش را در تمام دوران تحت تأثیر عمیق قرار داده‌است. بتهوون در ۳۰ سالگی ۱۶ سونات پیانو و ۱۳ واریاسیون برای پیانو نوشته بود، ولی به این دو فُرمِ موسیقی، با شهامتِ بسیار یک فُرم سوم اضافه کرد؛ او فُرم اسکرتسو را ابداع و جایگزین منوئه‌ی قدیم کرد.
اولین معلّم موسیقی بتهوون پدرش بود. پدرش یکی از موسیقی‌دانان دربار بن بود. او مردی الکلی بود که سعی می‌کرد بتهوون را به‌زورِ کتک، به‌عنوان کودکی اعجوبه همانند موتسارت به نمایش بگذارد. هرچند استعداد بتهوون به‌زودی بر همگان آشکار شد. بعد از آن، بتهوون تحت آموزش کریستیان گوتلوب نیفه قرار گرفت. همچنین بتهوون تحت حمایت مالیِ شاهزاده اِلِکتور (همان درباری که پدرش در آن کار می‌کرد) قرار گرفت. بتهوون در ۱۷سالگی مادر خود را از دست داد و با درآمد اندکی که از دربار می‌گرفت، مسئولیّت دو برادر کوچک‌ترش را بر عهده داشت.
بتهوون در سال ۱۷۹۲ به وین نقل مکان کرد و تحت آموزش یوزف هایدن قرار گرفت؛ ولی هایدنِ پیر در آن زمان در اوج شهرت بود و به قدری گرفتار، که زمان بسیار کمی را می‌توانست صرف بتهوون کند. به همین دلیل بتهوون را به دوستش یوهان آلبرشتس‌برگر معرّفی کرد. از سال ۱۷۹۴ بتهوون به‌صورت جدّی و با علاقه شدید نوازندگی پیانو و آهنگسازی را شروع کرد و به سرعت به عنوان نوازنده‌ی چیره ‌دست پیانو و نیز کم‌کم به‌عنوان آهنگسازی توانا، سرشناس شد.
بتهوون بالاخره شیوه‌ی زندگی خود را انتخاب کرد و تا پایان عمر به همین شیوه ادامه داد، به‌جای کار برای کلیسا یا دربار (کاری که اکثر موسیقی‌دانان پیش از او می‌کردند) به کار آزاد پرداخت و خرج زندگی خود را از برگزاری اجراهای عمومی و فروش آثارش و نیز دستمزدی که عدّه‌ای از اشراف که به توانایی او پی برده بودند و به او می‌دادند، تأمین می‌کرد.
بتهوون هیچگاه در خدمت اشراف ویَن نبود. بر این اعتقاد داشت که هنرمندان به‌اندازهٔ اشراف قابل احترام‌اند. در یکی از روزهای ملاقات گوته با بتهوون در سال ۱۸۱۲ چنین نقل می‌کنند: «روزی گوته و بتهوون در کوچه‌های ویَن در حال قدم زدن بودند. جمعی از اشراف‌زادگان ویَنی از مقابل آن دو در حال عبور از همان کوچه بودند. گوته به بتهوون اشاره می‌کند که بهتر است کناری بروند و به اشراف‌زادگان اجازهٔ عبور دهند. بتهوون با عصبانیت می‌گوید که «ارزش هنرمند بیشتر از اشراف است. آن‌ها باید کنار روند و به ما احترام بگذارند.» گوته بتهوون را رها می‌کند و در گوشه‌ای منتظر می‌ماند تا اشراف‌زادگان عبور کنند. کلاهش را نیز به نشانهٔ احترام برمی‌دارد و گردنش را خم می‌کند. بتهوون با همان آهنگ به راهش ادامه می‌دهد. اشراف‌زادگان با دیدن بتهوون کنار می‌روند و راه را برای عبور وی باز می‌کنند و به وی ادای احترام می‌کنند. بتهوون هم از میان آن‌ها عبور می‌کند و فقط کلاهش را به نشانهٔ احترام کمی با دست بالا می‌بَرد. در انتهای دیگرِ کوچه منتظر گوته می‌شود تا پس از عبورِ اشراف‌زاده‌ها به وی بپیوندد.»
وِجههٔ او به‌قدری عظیم بود که وقتی در سال ۱۸۰۹ تهدید کرد که پُستی را خارج از اتریش خواهد پذیرفت، سه نفر از نجبا اقدامات خاصی برای نگه‌داشتن وی در وین به عمل آوردند. شاهزاده کینسکی، شاهزاده لوبکوویتز و آرشیدوک رودُلف (برادر امپراتور و شاگرد بتهوون) داوطلب پرداخت حقوق سالانه به او شدند. تنها شرط آن‌ها برای این قرارِ بی‌سابقه در تاریخ موسیقی این بود که بتهوون به زندگی در پایتخت اتریش ادامه دهد.
آثار وی در دوره‌ی آغازین زندگی خود به‌عنوان موسیقی‌دان (۱۷۹۲–۱۸۰۲) تحت تأثیر هایدن و موتسارت بود، درحالی‌که در همان زمان مسیرهای جدیدتر و به‌تدریج دیدِ وسیع‌تری در کارهایش را کشف می‌کرد. از بعضی آثار مهم وی در دوران آغازی می‌توان سمفونی‌های شماره ۱ و ۲، شش کوارتت زهی، دو کنسرتو پیانو، دوازده سونات پیانو (شامل سونات‌های مشهورِ سونات پاتتیک و سونات مهتاب) را نام برد.
در دوران میانی (۱۸۰۳–۱۸۱۶) مدتی پس از بحران روحی بتهوون که به خاطر ناشنوایی در او ایجاد شده بود، شروع شد. برخی بر این باورند که ناشنوایی وی بر اثر باس زیاد سمفونی ۵ بوجود آمد. این در حالی است که مطالعات اخیر پزشکی نشان می‌دهند ناشنوایی وی بر اثر وجود سرب در پیانوی شخصی اش بوده‌است. آثار بسیار برجسته‌ای که درون مایه اکثر آن‌ها شجاعت، نبرد و ستیز است، در این دوران شکل گرفتند. این آثار بزرگ‌ترین و مشهورترین آثار موسیقی کلاسیک را شامل می‌شود.
در این زمان، بتهوون از لحاظ تمپو، چالاکی انگشتان و قدرت، توقعات زیادتری از نوازندگان داشت؛ در تغییر مقام یا مدولاسیون راه خود را از لطف و نرمی تا صلابت و قدرت پیمود؛ ابتکار خود را در واریاسیون و سلیقه خود را در بدیهه‌سازی آزاد گذاشت، اما این هر دو را تابع منطق همبستگی و تکامل کرد. سونات و سمفونی را تغییر جنسیت داد و آن‌ها را از لطافت و احساسات زنانه به اراده و جسارت مردانه سوق داد. او در این دوره در حرکت (موومان) سوم سمفونی یا سونات به جای مینوئه (که معمول آن دوران بود) یک اسکرتسو سرشار از نت‌های شاد می‌آورد که گویی به چهره‌ی تقدیر می‌خندید. تقریباً همهٔ آثار این دوره به صورت کلاسیک درآمده و طی نسل‌ها، پی‌درپی در رپرتوارهای ارکستری جلوه کرده‌است.
بتهوون سمفونی شماره ۳ (اروئیکا) را که در سال‌های ۱۸۰۳ –۱۸۰۴ ساخته بود بهترین سمفونی خود به‌ شمار می‌آورد. او این سمفونی را به ناپلئون هدیه کرد ولی بعداً در زمان جنگ فرانسه و پروس آن را پس گرفت و تقدیم‌نامچه را پاره کرد. شش سمفونی (شماره‌های ۳ تا ۸)، سه کنسرتوی پیانو (شماره‌های ۳ تا ۵)، و تنها کنسرتوی ویولون، پنج کوارتت زهی (شماره‌های ۷ تا ۱۱)، هفت سونات پیانو (شماره‌های ۱۳ تا ۱۹) شامل سونات‌های والدشتاین و آپاسیوناتا، و تنها اپرای او «فیدِلیو» از آثار مهم این دوره‌اند.
دورهٔ پایانی فعالیت‌های موسیقیایی بتهوون از سال ۱۸۱۶ میلادی به بعد است. آثار دوران پایانی بسیار قابل ستایش هستند و آن‌ها را می‌توان عمیقاً متفکرانه و به تمامی معنی بیان‌گر سیمای شخصیِ خود او توصیف کرد. همچنین بیشترین ساختارشکنی‌های بتهوون را در آثار این دوره می‌توان یافت. از آثار برجسته این دوره می‌توان: سونات پیانوی شماره ۲۹ هامرکلاویر، میسا سولمنیس، سنفونی شماره ۹، آخرین کوارتت‌های زهی (۱۲–۱۶) و آخرین سونات‌های پیانو (۲۰–۳۲)را نام برد. او در این زمان شنوایی خود را به‌طور کامل از دست داده بود.
با توجه به عمق و وسعت مکاشفات هنریِ بتهوون، همچنین موفّقیت وی در قابل درک بودن برای دامنهٔ وسیعی از شنوندگان، هانس کلر، موسیقی‌دان و نویسندهٔ انگلیسیِ اتریشی‌تبار، بتهوون را اینچنین توصیف می‌کند: «برترین ذهن در کلّ بشریت».
بسیاری معتقدند موسیقی بتهوون بازتاب زندگی شخصیِ اوست که در اکثرِ اوقات تجسمی از نبرد و نزاع همراه با پیروزی است. مصداق این توصیف را می‌توان در اکثر شاهکارهای بتهوون، که بعد از یک دشواریِ سخت در زندگی‌اش پدید آمدند، یافت. او در سال ۱۸۰۲ در هایلیگِنشتات (روستایی در نزدیکیِ وین) وصیت‌نامه‌ای خطاب به دو برادرش نوشت که به «وصیت‌نامه‌ی هایلیگِنْشتات» معروف است. پس از واقعه‌ی هایلیگنشتات و غلبه بر یاسش از ۱۸۰۳ تا ۱۸۰۴ سمفونی عظیم شماره ۳ خود به نام حماسه (قهرمانی، اِروئیکا) را، که نقطهٔ تحولی شگرف در تاریخ موسیقی است، تصنیف کرد. طی مبارزه‌ی چندساله‌اش برای قیومیت برادرزاده‌اش، کارل، بتهوون کمتر آهنگ ساخت و وینی‌ها شروع به زمزمه کردند که کارِ او تمام است. بتهوون، که شایعات را شنیده‌بود، گفت: «کمی صبر کنید؛ به‌زودی چیزی متفاوت خواهید فهمید» و این‌طور هم شد. بعد از ۱۸۱۸ مسائل شخصیِ زندگی بتهوون مانع از انفجار خلاقیت او نشد و بعضی از بزرگ‌ترین آثارش، ازجمله میسا سولِمنیس، سمفونی شماره ۹، آخرین سونات‌های پیانو و آخرین کوارتت‌های زهی را آفرید. او از سال ۱۸۰۰ به ناشنوایی تدریجیِ خود پی برد. برای یک آهنگساز و نوازنده، هیچ اتفاقی نمی‌تواند ناگوارتر از ناشنوایی باشد؛ اما حتی آن هم نتوانست مانعی جدی برای بتهوون باشد. آخرین کارهای او شگفتیِ خاصی دارند، و بسیاری آن‌ها را مملو از معانیِ مرموز و ناشناخته به‌شمار می‌آورند. موسیقی‌شناسان عموماً بتهوون را بزرگ‌ترین آهنگسازی می‌دانند که تاریخ موسیقی در همه‌ی دوران‌ها به خود دیده‌است.
بتهوون بیشتر اوقات با خویشاوندان و بقیهٔ مردم نزاع و با آنان به تلخی برخورد می‌کرد. شخصیت بسیار مرموزی داشت و برای اطرافیانش به‌مانند یک راز باقی ماند، لباس‌هایش اغلب کثیف و به‌هم‌ریخته بود. در آپارتمان‌های بسیار به‌هم‌ریخته زندگی می‌کرد، بسیار تغییرمکان می‌داد و طی ۳۵ سال زندگی در وین، حدود ۴۰ بار مکان زندگی‌اش را تغییر داد. در معامله با ناشرانش همیشه بی‌دقت بود و اکثر اوقات مشکل مالی داشت.
بتهوون پس از مرگ برادرش کاسپار، بر سر حضانت برادرزاده‌اش کارل، با یوهانا، بیوهٔ کاسپار، پنج سال نزاع قانونیِ تلخی داشت. سرانجام بتهوون در این نزاع پیروز شد؛ ولی این پیروزی برای کارل فاجعه بود؛ زندگی با یک ناشنوا، مردی بی‌زن و غیرعادی در بهترین شکلش هم وحشتناک بود. سرانجام کارل دست به خودکشی نافرجامی زد و بتهوون، که سلامتی‌اش حالا کمتر شده بود، زیر بار آن خُرد شد.
بتهوون در ۳۰سالگی با دو دوشیزهٔ جوان ملاقاتی پیدا می‌کند که تأثیر برجسته‌ای در زندگی او داشته‌اند و از همه‌ی روابط عاشقانه‌ی او پررنگ‌تر هستند؛ هر دو از خانواده‌ی اشرافی، هر دو شیفته‌ی موسیقی و با وجود این، درست نقطه‌ی مقابل یک‌دیگر بودند. ترِز برونسویک ۲۰ساله سری چون ایفی‌ژنی داشت، او دورانی بس آرمانی را در قصر خانوادگی در مجارستان گذرانده بود؛ وقتی بتهوون با ترِز آشنا شد، مدتی در وین به او درس پیانو داد. گاهی هر درس چهار ساعت به طول می‌انجامید. ترِز فکری آسمانی و دور از امیال روان‌تنی داشت. درباره‌ی بتهوون کمتر حرف می‌زد. نه به نامه و نه به هدیه‌ای اشاره نمی‌کند. دوشیزه‌ی جوان دیگری، در انتظار جایگزینی برای نخستین عشق بود. او ۱۶ سال داشت و نامش جولیِتا گیچاردی و از خانواده‌ی کُنت‌های میلان بود. بتهوون لبخند زندگی را در آغوش این دختر بازیافت. بتهوون به دوستش فرانتس گرهارد وگلر می‌نویسد:
    به دست دختری جوان و پرستیدنی همه چیز دگرگون شده‌است. او مرا دوست دارد و من هم او را. پس از دو سال، اکنون این نخستین باری است که دَمی راحت و آسایش احساس می‌کنم، شاید ازدواج بتواند مرا خوشبخت سازد. بدبختانه او از طبقه‌ی من نیست و در این صورت ازدواج برایم ناممکن است، باید تلاش بیشتری بکنم.
ولی آن دوشیزه به‌زودی پرستش‌کننده‌ی دیگری یافت، برازنده و عالی، ۱۸ساله و از طبقه‌ی خودش؛ نامش «کنت گالانبرگ» و از اشراف قدیمی بود. دخترک را که در پی عشق می‌گشت و ناگهان با نابغه‌ای برخورد نموده بود در یک غرقاب عجیبی غوطه‌ور ساخت. او سال‌های بعد، روی دفتر نُت‌های خود نوشت: بتهوون با کمترین صدایی برمی‌خاست و می‌رفت؛ خیلی زودرنج بود. دفترهای نُت را پرت می‌کرد و پاره می‌کرد، ولی مهربان و احساساتی بود و غالباً لباس محقرانه‌ای می‌پوشید. پرده از احساسات دیگری برداشته نمی‌شود. آنچه روشن است، این است که جولیِتا ازدواج می‌کند و قبل از عزیمت به ناپل، اغلب با بتهوون در تالارهای اشرافیِ وین برخورد داشت. در همان دوران بود که بتهوون سونات مهتاب را تصنیف و به وی تقدیم کرد. تنها نامه‌ی تاریخیِ عاشقانه که از بتهوون است، در این دوران نوشته شده‌است؛ ولی این نامه‌ای است یکتا که برای هیچ‌کس فرستاده نشد. این نامه‌ی بدون تاریخ، که تحت عنوان «معشوقه‌ی جاودانی» مشهور گشته، بعد از مرگ آهنگساز در دفتر نُت وی پیدا شده و سال‌ها بعد انتشار یافته‌است.
بتهوون از سلامت کمی برخوردار بود. زمانی درد شکم شروع به آزار دادنش کرد. اما علاوه بر این مشکلات جسمی، او درگیر چندین مشکل روحی نیز بود که چندین ناکامی در روابط عشقی از جملهٔ آن‌ها بود. در سال ۱۸۲۶ وضعیت سلامت او به‌شدت وخیم شده بود تا اینکه یک سال بعد، در ۲۶ مارس ۱۸۲۷ از دنیا رفت. در آن زمان تصور می‌شد مرگش به‌دلیل بیماری کبد بوده است، اما تحقیقات اخیر بر اساس دسته‌ای از موهای سرِ بتهوون که پس از مرگش باقی مانده، نشان می‌دهد که مسمومیت سرب باعث بیماری و مرگ وی بوده‌است (مقدار سرب خونِ بتهوون صد برابر بیشتر از مقدار سرب در خون یک فرد سالم بود). احتمالاً منبع این سرب، ماهی‌های رودخانهٔ آلودهٔ دانوب و ترکیبی از سرب بوده که برای شیرین کردنِ شراب استفاده می‌شود. بعید است ناشنوایی او به خاطر مسمومیت با سرب بوده باشد. برخی از تحقیقات نشان می‌دهد که اختلال در پادتنِ دستگاه ایمنیِ بدن و دچار شدن به بیماری لوپوسِ منتشر عامل آن بوده‌ است.
شماری از آثار بتهوون، که در زمانی کوتاه و به فاصلهٔ نُه سال از ۱۸۰۳ تا ۱۸۱۱ به وجود آمده‌است، از لحاظ عظمت و ژرفا فراتر از آثار هر هنرمند دیگری در جهان است؛ آن‌چنان ‌که هرگز نتوانسته‌اند در زمانی به این کوتاهی، آثاری به این عظمت بیافرینند. از میان آثار شناخته‌شدهٔ او می‌توان از سمفونی سوم (حماسه)، سمفونی پنجم، سمفونی ششم (چوپانی)، سمفونی نهم (کورال)، سونات پیانوی پاتتیک، سونات مهتاب، و سونات پیانوی هامرکلاویِر، اپرای فیدِلیو و میسا سولِمنیس نام برد. بتهوون برای هر سمفونی سال‌ها وقت صرف می‌کرد. سمفونی نهم او به‌تنهایی تا زمان تکمیل شدن، ده سال وقت گرفت؛ برای همین است که حدود چهل سمفونی از موتسارت و فقط نُه سمفونی از بتهوون به جا مانده‌ است.
منابع:
مقدمه‌ای بر شناخت موسیقی منبع: ايسنا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *