اخبار 17

به یاد “بانوی مبارز و انقلابیِ خستگی ناپذیر”

به یاد "بانوی مبارز و انقلابیِ خستگی ناپذیر"

ایسنا/همدان خرداد سال ۱۳۱۸ در محله امامزاده عبدالله همدان به دنیا آمد و نامش را مرضیه گذاشتند، دومین دختر خانواده بود. پدرش کتاب فروشی اهل فضل و عرفان بود که مردم برای حل مشکلاتشان به سراغش می‌رفتند، مادرش هم در میان زنان هم‌عصر خودش به واسطه سواد خواندن و نوشتن و سواد قرآنی برجسته بود.

به گزارش ایسنا،از همان کودکی سر نترسی داشت و کارهایی می‌کرد که انجام آن‌ها از دختران بعید بود. به گفته خودش عقرب و مار و رتیل عروسک‌های دوران کودکی‌اش بوده و از بازی با آن‌ها لذت می‌برد.

در پانزده سالگی با رضایت پدرش به عقد حسن آقای دباغ درآمد و از همدان راهی تهران شد. ازدواجی که سرآغاز تحولات زندگی او نیز بود. شوهرش نسبت به سیاست بی‌تفاوت نبود و پای منبر وعاظ می‌نشست و گه‌گاه اعلامیه‌ها را در بازار جابه جا می‌کرد و همه اتفاقات را برای مرضیه تعریف می‌کرد و او را با مسائل سیاسی و آخرین اخبار روز آشنا می‌کرد. با اصرار فراوان، بالاخره همسرش او را در پخش کردن اعلامیه‌ها همراه کرد. اعلامیه‌ها را به حمام زنانه می‌برد و آن‌ها را توی کیف زن‌ها جا می‌داد یا وقت خرید، توی زنبیل خانم‌ها می‌گذاشت و اولین قدم‌های مبارزه مرضیه برداشته شد.

در خاطراتش می‌گوید: «شبی با فکر و خیال و ناراحتی از ظلم‌هایی که به مردم روا می‌شد، به خواب رفتم. در خواب سیدی را در منزلمان دیدم که از درد شانه ناله می‌کند! حس کردم آن سید نورانی، وسیله هدایتی است برای من! ولی چرا از درد شانه می‌نالید؟! آن خواب، تاثیر بسیار زیادی بر من گذاشت. خیلی زود چهره آن سیدی را که در خواب دیده بودم، در عکس‌هایی که در دست مردم و در تظاهرات‌ها بود، پیدا کردم؛ آیت الله روح الله موسوی خمینی!»

وی هنگامی که به فعالیت‌های سیاسی مبادرت ورزید، مادر هشت فرزند بود. با ورود به تشکیلات تحت هدایت «شهید سعیدی» فعالیت‌های سیاسی وی بیشتر شد و پس از شهادت «آیت‌الله سعیدی» در سال ۱۳۴۹، به مبارزه و تبلیغ خود شدت بخشید تا اینکه سرانجام در سال ۱۳۵۳ ساواک او را دستگیر کرد.

مرضیه می‌گوید: « بعد از دستگیری برایشان فیلم بازی کردم، زنی بی سواد و عامی که از سیاست هیچ نمی داند و به شدت از شوهرش می‌ترسد! با این وجود، آن‌ها دست از شکنجه بر نمی‌داشتند. از فحاشی گرفته تا سوزاندن نقاط حساس بدن، از وصل کردن سیم برق به بدن تا گذاشتن کلاه آپلو بر سرم، از شلاق‌های پی در پی به کف پاها و مجبور کردن به دویدن بر آن پاهای چاک چاک و خون‌آلود تا شکنجه کردن دیگران در مقابلم! تا من را بشکنند و حرف بزنم.»

ساواک برای به حرف درآوردن وی دخترش رضوانه را هم گرفته بود و بارها جلوی چشمان مادر، دختر را شکنجه کرده بودند. یک سال و چهار ماه در زندان ساواک مورد شکنجه و فحاشی قرار گرفت و در این مدت بارها به دلیل عفونت و بیماری راهی بیمارستان شد. پس از آزادی مورد عمل جراحی قرار گرفت و پس از دوماه توانست مجدد به روی پا بایستد. در همان بیمارستان خبر داده بودند که یکی از برادران تحمل شکنجه را نداشته و مرضیه را لو داده و به همین دلیل به پیشنهاد یکی از برادرها برای فرار به انگلیس عزیمت می‌کند. به مدت شش ماه در رستورانی دستشویی و حمام می‌شست تا  بتواند یک وعده غذا، جای خواب و یک پوند داشته باشد.

مدتی با گروهی از برادران مبارز در انگلیس ماند. سپس با عده‌ای از برادران از طریق زمینی و با پاسپورت جعلی زامبیایی، به عربستان رفت تا در مناسک حج شرکت کرده و با پخش اعلامیه و کتاب ولایت فقیه حضرت امام (ره)، مردم را از حرکت ایشان آگاه و از اعمال ظالمانه رژیم پهلوی پرده‌برداری کند، بعد از آن راهی نجف شد.

مرضیه خدمت امام(ره) رسید و از اوضاع و احوال خود گفت و از ایشان کسب تکلیف کرد. مرضیه بعد از مدتی با رهنمون‌های امام به لبنان رفت تا بعد از آموزش‌های چریکی و جنگ‌های نامنظم به مبارزه با رژیم صهیونیستی بپردازد.

پس از تبعید امام خمینی (ره) به پاریس در سال ۱۳۵۷، به خیل یاران امام پیوست و وظایف اندرونی و امنیتی بیت امام (ره) را برعهده گرفت و نام «خواهر طاهره» که امام برایشان انتخاب کرده بود برایش ثبت شد.

۱۶ اسفند ۵۷ به ایران بازگشت و به خواست امام سه ماه تمام را در میان خانواده بود و به فرزندانش رسیدگی کرد. پس از مدت کمی از پیروزی انقلاب، به فرمان امام تصمیم به تشکیل سپاه پاسداران گرفته شد. بلافاصله طی حکمی به همراه آقای لاهوتی نماینده امام در سپاه و حاج آقا سماوات و آقای محمدزاده ماموریت یافت تا سپاه غرب کشور را تشکیل دهد. به خاطر مهارت‌ها و آموزش‌های ویژه نظامی و چریکی که داشت و به پیشنهاد شهید آیت الله مدنی و موافقت فرمانده سپاه وقت، فرماندهی سپاه همدان را که مرکزیت سپاه غرب کشور را داشت، برعهده گرفت.

وی در نابودی گروهک «کومله» و «حزب دموکرات کردستان» و شبکه‌های مخفی «فدائیان» و «مجاهدین» نقش فعالی ایفا کرد. در سال ۱۳۶۱ در عملیاتی که با گروهک‌های ضد انقلاب داشت، بر اثر ترکش خمپاره، پایش به شدت مجروح شد و به خاطر همان جراحت و سختی در راه رفتن، از فرماندهی سپاه کناره گرفت و مسئولیت بسیج خواهران کل کشور را عهده دار شد.

وی به همراه «آیت الله جوادی آملی» و «محمدجواد لاریجانی»، یکی از سه نماینده‌ای بود که در سال ۱۳۶۷ پیام امام خمینی (ره) را به رهبر اتحاد جماهیر شوروری «میخائیل گورباچف» رساند و در راه خدمت به انقلاب اسلامی و مردم ایران از هیچ کوششی دریغ نکرد.

تا به امروز داستان زندگی بیشتر شخصیت‌های مبارز و انقلابی کشورمان معطوف به مردان بوده است اما در این میان زنان مبارزی نیز هستند که با ایثارگری‌ها و مبارزات خود در پیروزی انقلاب‌اسلامی نقش پررنگی ایفا کردند.

در صدر فهرست بانوان مبارز، نام مرحومه «مرضیه حدیدچی» معروف به دباغ حک شده است؛ کسی که در عرصه مبارزات انقلابی، کارنامه‌ای درخشان دارد و از چهره‌های نامدار است. بانویی که مقام معظم رهبری در وصفش فرمودند: «بانوی مبارز و انقلابیِ خستگی ناپذیر» لقبی که در کنار دیگر القاب چون مادر انقلاب، زنی از تبار الوند را در دل‌ها جاودان کرد.

مرضیه حدیدچی دباغ، صبح روز ۲۷ آبان ۱۳۹۵، پس از گذراندن دوره‌ای بیماری، در سن ۷۷ سالگی در بیمارستان خاتم‌الانبیای تهران درگذشت و در صحن آرامگاه امام خمینی (ره) به خاک سپرده شد.

منبع: ايسنا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *