خشونتی که بیشتر و حساسیتی که کمتر میشود
ایسنا/فارس وقتی سیاستمداران ایرانی خیلی راحت به یکدیگر تهمت میزنند و ترور شخصیت میکنند، به نهادینه شدن خشونت روانی کمک میکنند، روندی که مانند بسیاری از رفتارها و کنشها، برای جامعه مضر است و تاثیرات منفی خود را برجای میگذارد.
اینگونه به نظر میرسد که مردم نسبت به چه چیزهایی حساستر شدهاند و به مواردی اهمیت میدهند، که پیشتر برایشان مهم نبود. انسانها دیگر از سطح اولیه زندگی و تامین نیازهایی مانند خوراک و پوشاک فراتر رفتهاند و به سلامت روانی نه تنها خود، بلکه به سلامت جامعهای که در آن زندگی میکنند هم توجه دارند.
در کتب قدیمی، از خشونت گسترده به مثابه عملی مشروع صحبت میشد، ولی امروز جامعه به خشونت واکنش نشان میدهد، حتی اگر قربانی این خشونت یک نفر باشد، اما همچنان پرسشهایی وجود دارد؛ اینکه آیا میزان خشونت در جامعه ایران، بیشتر شده است؟ دلیل آن چیست؟ آیا واکنش به خشونت، بیشتر و پررنگتر شده و ….
مثله شدن فرزندان به دست خانواده، آخرین مورد از یک خشونت خانوادگی بود که برای چند روز به خبر داغ ایران و حتی جهان بدل شد، اتفاقی که روی اقدام مادری که 2 فرزند خود را به قتل رسانده بود، سایه انداخت، اما واکنشها به اتفاقات خانواده خرمدین، چه ارزیابیهایی را در خود دارد؟
برای درک بهتر آنچه در زمینه خشونت در حال اتفاق است، با دکتر حلیمه عنایت، استاد بخش علوم اجتماعی دانشگاه شیراز گفت و گو کردیم که در ادامه میخوانید:
آیا واقعا خشونت در جامعه ایران افزایش یافته است؟
زمانی که سلامت روانی و اجتماعی جامعه ایران را ارزیابی میکنیم، میتوان دید وضعیت سلامت جامعه ما رو به وخامت است، و این وخامت الزاما در شنیدن اخبار قتل و جنایت خلاصه نمیشود؛ این چیزها در هر کشوری اتفاق میافتند، اما خشونت فقط خشونت فیزیکی نیست. فشارهای مختلفی که بر مردم وارد میشود، فقر و استرس ناشی از آن، مصداق خشونت هستند. به علاوه شرایط کرونا و محدودیتهایی که ایجاد کرده، مزید برعلت شده و وضعیت خطرناکی را ایجاد میکند. پس در مجموع به نظر من هم خشونت در جامعه ایرانی افزایش یافته است.
وقتی که سیاستمداران ایرانی خیلی راحت به یکدیگر تهمت میزنند و ترور شخصیت میکنند، باعث نهادینه شدن این شکل از خشونت میشوند.
در گذشته شاید فقط در بحث جوکهای قومیتی نگران خشونت روحی و روانی بودیم، ولی امروز مسئله گستردهتر شده است. در واقع حتی انتشار خبر دستگیری یک اختلاسگر، اعمال خشونت علیه طبقه فقیر جامعه است. البته منظورم این نیست که این دست خبرها منتشر نشوند، بلکه قصدم فقط تبیین شرایط موجود است. شرایطی که در قالب آن میگوییم خشونت درحال افزایش است. آیا در دهههای پیشین هم اختلاسهایی با این ارقام را میدیدیم؟ یا اخلاقیات این چنین راحت زیر پا گذاشته میشدند؟ مسلما این روند برای سلامت جامعه مضر است.
آیا رسانه در ایران به مخاطب اضطراب تزریق میکند و این اضطراب به خشونت منجر میشود؟
طی روزهای گذشته، شخصا در تمام گروههایی خانوادگی و دوستانه که عضو بودم، پیام میدادم که لطفا بیش از این درباره موضوع خانواده خرمدین صحبت نکنید. چون هرکس از زوایه دید خودش به ماجرا نگاه میکرد و نظر میداد. یکی دستگاههای انتظامی را شماتت میکرد و دیگری از شکاف نسلها میگفت.
بله، به نظر من رسانه میتواند به این مسائل دامن بزند. عصر رسانه، عصر بحرانزایی است و فاصلههای زیادی را درون خانودهها ایجاد میکند. حرف من این است که چرا نکات پراکندهای از یک جلسه دادگاه، بدون ارتباط مشخصی با یکدیگر، باید پخش شود؟ و چرا جلسه دادگاه باید علنی باشد؟ اینگونه به دست همه یک بهانهای میدهیم و اکنون واقعا در جامعه وحشت و اضطراب ایجاد شده است.
مسلما خشونت در جوامع انسانی، پدیده جدیدی نیست. پیش از بابک خرمدین هم پدران زیادی طی هزاران سال گذشته فرزندان خود را به قتل رسانده بودند. چرا انسان قرن ۲۱ تا این حد نسبت به خشونت حساس شده است؟
خشونت یک پدیده تاریخی و جغرافیایی است و محدود به هیچ جامعهای نیست. تحت تاثیر یک سری شرایط قرار میگیرد، ولی در تمام جوامع و در تمام طول تاریخ وجود داشته و دارد. امروز ولی حضور رسانه مسئله را متفاوت کرده است. شاید اگر پنجاه سال پیش یک پدر فرزندش را میکشت، قضیه پنهان میماند یا نهایتا در سطح محله منتشر میشد. ولی امروز با وجود فضای مجازی، همه مردم از جنایت اطلاع پیدا میکنند. از سوی دیگر سطح آگاهی و اتنظار هم بالا رفته است. مردم امروزه میدانند که حق دارند نسبت به قانون و حقوق خود آگاهی داشته باشند. مردم انتظار دارند مشکلات را قانون حل کند، نه خود افراد. ضمن اینکه عمق خشونت قتلها و بیان پس از دستگیری هم خیلی زیاد بود.
آیا در نهاد خانوادههای سنتی و پدرسالار خشونت نهفته شده است؟
سنتی با پدرسالار متفاوت است. خانواده سنتیِ دارای روابط سالم، میتواند وجود داشته باشد. پدرسالاری بدان معناست که هرم قدرتی در خانواده ترسیم شود و پدر در راس آن هرم قرار گیرد. تصمیم گیرنده مطلق خود اوست و حقی برای دیگر اعضای خانواده قائل نیست، اما خانواده سنتی لزوما این ویژگیها را ندارد. ما هم در خانواده سنتی بزرگ شدیم، ولی پدران ما اینگونه نبودند. اتفاقا روابط در خانوادههای سنتی بسیاری از مسائل و مشکلات میان اعضا را حل میکرد و خانواده مرجعی پذیرفته شده برای فرزندان بود.
امروزه همگام با مدرن شدن، خانواده مرجعیت خود را از دست داده است. البته به تفسیر گیدنز، در خانوادههای مدرن روابط دموکراتیکتر و عاطفیتری برقرار است، ولی این به آن معنا نیست که در خانوادههای سنتی اینگونه نیست، اما بسته بودن روابط در خانوادههای پدرسالار و تصمیمگیری پدر خانواده برای تمام جنبههای زندگی همسر و فرزندان ممکن است به خشونت منجر شود. البته چنین خانوادههایی امروزه بیشتر در مناطق کمتر توسعه یافته و شهرهای کوچک وجود دارند.
آیا میتوان میان توسعه اقتصادی و کاهش آسیبهای اجتماعی رابطه معناداری را متصور شد؟
صرف توسعه اقتصادی را خیر؛ ولی بدون تاثیر نیست. بحرانهای حاصل از عدم توسعه میتوانند زمینهساز وقوع جرم باشند و توسعه اقتصادی قادر است این بسترهای آسیبزا را کاهش دهد، اما صرف توسعه افتصادی کافی نیست.
انتهای پیام
منبع:ایسنا