داستانی از زندگی یک شهید مدافع حرم در «رفیق؛ مثل رسول»
رسول روز ۲۷ آبان ماه ۱۳۹۳ مصادف با چهاردهم ماه محرم الحرام در نزدیکی حرم حضرت رقیه سلام الله علیها به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
کتاب «رفیق؛ مثل رسول» روایت داستانی زندگی شهید مدافع حرم محمد حسن (رسول) خلیلی است که داوطلبانه مدافع حرم بانوی دمشق شد.
رسول در طول زندگی اش بارها به دفاع از حریم اسلام و انقلاب و ولایت اقدام کرد، او در فتنه ۸۸ خیلی فعالیت داشت و در روز عاشورا با فتنه گران درگیر شد. از صفات بارز او می توان به نظامی متخصص، مطیع امر رهبر، خوش رو و خوش خلق بودن با دیگران اشاره کرد. ۲۷ آبان ماه ۱۳۹۳ مصادف با چهاردهم ماه محرم الحرام در نزدیکی حرم حضرت رقیه سلام الله علیها به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
شهلا پناهی نویسنده انقلابی، فعال در حوزه خاطره نگاری، معتقد است با ثبت خاطرات زندگی شهدای مدافع حرم می توان این شهدا را به جامعه و نسل های آینده معرفی کرد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:«تمام شب سرگرم انجام کارهایم بودم. بین این همه مشغله یاد تکتک دوستانم افتادم. به این فکر کردم که همهی آنها بیشتر از هرچیزی برای من رفیق هستند و این رفاقت زیباترین دلبستگی من توی دنیاست.
کنار آنها خندیدن،گریه کردن، تلاش کردن و خیلی چیزهای دیگر را تجربه کردم. نزدیکهای سحر بود و من انگار نشسته بودم و داشتم روی قالی هزار رج زندگیام دست میکشیدم. خیلی از تنهاییها، غصهها و مشکلاتم را با گرهی رفاقت رفو کرده بودم و این تنها گرهای بود که دلم میخواست برای همیشه باز نشود.»
منبع: ايسنا
رسول در طول زندگی اش بارها به دفاع از حریم اسلام و انقلاب و ولایت اقدام کرد، او در فتنه ۸۸ خیلی فعالیت داشت و در روز عاشورا با فتنه گران درگیر شد. از صفات بارز او می توان به نظامی متخصص، مطیع امر رهبر، خوش رو و خوش خلق بودن با دیگران اشاره کرد. ۲۷ آبان ماه ۱۳۹۳ مصادف با چهاردهم ماه محرم الحرام در نزدیکی حرم حضرت رقیه سلام الله علیها به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
شهلا پناهی نویسنده انقلابی، فعال در حوزه خاطره نگاری، معتقد است با ثبت خاطرات زندگی شهدای مدافع حرم می توان این شهدا را به جامعه و نسل های آینده معرفی کرد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:«تمام شب سرگرم انجام کارهایم بودم. بین این همه مشغله یاد تکتک دوستانم افتادم. به این فکر کردم که همهی آنها بیشتر از هرچیزی برای من رفیق هستند و این رفاقت زیباترین دلبستگی من توی دنیاست.
کنار آنها خندیدن،گریه کردن، تلاش کردن و خیلی چیزهای دیگر را تجربه کردم. نزدیکهای سحر بود و من انگار نشسته بودم و داشتم روی قالی هزار رج زندگیام دست میکشیدم. خیلی از تنهاییها، غصهها و مشکلاتم را با گرهی رفاقت رفو کرده بودم و این تنها گرهای بود که دلم میخواست برای همیشه باز نشود.»
منبع: ايسنا