دیگر بوی هیچ گُلی عاشق نمی کند!
محمدباقر رضایی، نویسنده ی برنامه های ادبی رادیو که پیشتر طنزهایی آهنگین درباره نام آشنایانِ رادیو نوشته و در ایسنا منتشر شده بود، اکنون برای خبرنگاران ایسنا و ایرنا که در حادثه واژگونی اتوبوس جان خود را از دست دادند، سوگنامه ای آهنگین نوشته است.
به گزارش ایسنا، دلنوشته آهنگین محمدباقر رضایی برای مهشاد کریمی و ریحانه یاسینی به شرح زیر است:
«دلنوشته ای در رثای همه ی آسمانی شده های وطنم که بعد از پرواز آنها،
دیگر هیچ چیز طعم واقعی ندارد،
و بوی هیچ گُلی عاشق نمی کند.
دیگر، نداشتنِ اطمینان به ثانیه،
از قبل ها قطعی تر شده است،
و شورِ ” بیشتر زیستن”، مزه ی تلخ می دهد.
طلاهای زندگی بطور ناگهانی مس می شود،
و اعصابِ عاطفه ها با شنیدنِ خبر مرگ های لحظه ای،
بی حس می شود.
دیگر به قدمهای بعدی در پیاده رو، اطمینانی نیست،
و بَسامَدِ این که آنجا بنشینیم و دراز بکشیم بالا رفته است.
دیگر دلمان برای داشتن و نداشتن،
و یا دانستن و ندانستن نمی تپد،
چون هستیِ ما با این ویروسِ نامریی، گرفتارِ عَدَم شده است.
بیمارستانی که می رفتیم و حالمان را خوب می کرد، حالا جهنّم شده است.
اتوبوسی که سوار می شدیم و شادی می کردیم،
حالا سوار شدنش ستم شده است.
هواپیمایی که مسافرت با آن آرزویمان شده بود،
حالا بالا رفتنش ماتم شده است.
هوایی که نفس کشیدن در آن توصیه شده بود،
حالا سراسرِ آن، دود و دَم شده است.
بوسیدنِ روی مادر و پدر که ثواب داشت،
حالا دچارِ غم و پیچ و خَم شده است.
آغوشِ نَوِه ها که آن همه لذتِ خدایی داشت،
حالا دچار یک “نَه” ی محترم شده است.
پیامکِ حقوقمان که می آمد و شاد می شدیم،
حالا برایمان عذابِ دمادم شده است.
“لحظه” که یک زمان به طلا تعبیر شده بود،
حالا به مِس نَه، به بلا تبدیل شده است.
از این بلای چشم دریده نمی شود پرسید،
مهمانِ بعدی ات چه کسی، تعیین شده است.
آیا همان که دیروز با او قدم زده ایم،
یا آن که امروز برایمان پیام فرستاد؟
همان که ساعتی پیش تلفن کرد و احوالمان را پرسید،
یا آن که قرار است به او تلفن بزنیم و احوالش را بپرسیم؟
یا نکند اصلا خودِ من باشم؟»
منبع:ایسنا