موسیقی

رجوع به اساتید گذشته برای نوازندگان یک ضرورت است/ کپی آثار بزرگان از ملزومات مهم موسیقی ایرانی‌ست

رجوع به اساتید گذشته برای نوازندگان یک ضرورت است/ کپی آثار بزرگان از ملزومات مهم موسیقی ایرانی‌ست

امیرحسین شریفی می‌گوید: اگر نوازنده‌ای پس از آنکه قطعات و ردیف‌ها را نواخت، به ساز استادان طراز اول مراجعه نکند و آن‌ها را سال‌های سال اصطلاحا کپی نکند و برای اجرای بهتر آن‌ها ممارست به خرج ندهد، رموز آن‌ها را دریافت نخواهد کرد. چنین فردی نمی‌تواند نوازنده‌ای تمام عیار و قابل ارجاع باشد.

 «تک‌نوازی» و «بداهه‌نوازی» دو اصل مهم در موسیقی ایرانی به مرور به انزوا رفته‌اند. دلیل این کمبود و خلاء چیست؟ آنطور که استادان موسیقی می‌گویند «تک‌نوازی» و «بداهه‌نوازی» به نوعی نشانه تبحر، توان و اشراف موزیسین بر مقولات مهمی چون ردیف و رپرتوارهاست. در دنیای امروز و طی سال‌های گذشته کمتر نوازندگانی را می‌توان یافت که به درستی از عهده این دو کار برآیند.

امیرحسین شریفی (نوازنده، مدرس دانشگاه و سرپرست گروه نقش) درباره مباحث فوق با ایلنا گفتگو کرد.

شریفی که در حال حاضر  استاد و عضو هیئت علمی دانشگده موسیقی دانشگاه هنر است، موسیقی را نزد اساتیدی چون داریوش پیرنیاکان، محمدرضا لطفی و حاتم عسگری آموخته است. او طی سال‌های حضورش در دانشگاه به عنوان دانشجو روی مباحثی چون روایات گوناگون ردیف و نواخته‌های به‌جا مانده از اساتید دوره قاجار و پهلوی مطالعاتی داشته است. وی تولید آلبوم‌هایی چون «چهارگاه مرکب»، «راست»، «چهارسو»، «برافشان»، «حُزان»، «تصانیف عارف قزوینی»، «شرح این هجران» را در کارنامه کاری خود دارد.

11

موسیقی دستگاهی و مقامی ایران اساتید متعددی را به خود دیده‌اند. بهره‌گیری از وجود استادان در قید حیات و پرداختن به آثار درگذشتگان چقدر می‌تواند هنرمندان امروزی را با شیوه‌های نوازندگی و روایات معتبر آشنا کند؟ 

حضور فیزیکی استادان در زمان اجرای جوان‌ترها اتفاق خوبی است و نیاز به برنامه‌ریزی و هماهنگی‌هایی دارد که اگر میسر شود نتایج خوبی دربرخواهد داشت. به طور مثال جشنواره‌ها می‌توانند این رویه را مورد توجه قرار دهند و از استادان دعوت به عمل آورند. در رابطه با استادان درگذشته هم امکان انجام کارهای این چنینی وجود دارد. مثلا با درنظر گرفتن شبی به یاد بزرگانی چون علی‌اصغر بهاری یا استاد شهنازی، می‌توان از شاگردان آن‌ها دعوت به عمل آورد که قطعا این امکان برای بهره‌گیری از داشته‌های دیگر استادان موسیقی ایرانی هم میسر است.

به نظرتان چنین اتفاقاتی طی سال‌های اخیر رخ داده است؟ 

بله در جشنواره موسیقی فجر سال گذشته چنین بخشی گنجانده شده بود. به این ترتیب که هر کدام از شب‌های برگزاری این رویداد به نام یکی از بزرگان موسیقی ایران بود. اگر این رویه در سال‌های آتی هم ادامه پیدا کند و برگزار شود، می‌توان از بزرگانی که محضر اساتید درگذشته را درک کرده‌اند و حال آن‌ها را به نوعی نماینده آن مکتب می‌دانیم، استفاده کرد. حتی می‌توان هنرمندانی را دعوت کرد که حداقل در زمان حیات بزرگان (آن زمان که تدریس می‌کرده‌اند)، زندگی کرده‌اند. این روند جنبه نمادین هم دارد و نوعی احترام به بزرگان موسیقی است.

با این کار می‌توان نسل‌های جدید را با موسیقی معتبر و شناسنامه‌دار اساتید گذشته آشتی داد. 

بله درست است. و اینکه رجوع کردن به نوازندگان درگذشته دوره «قاجار» و «پهلوی» برای ما میانسالان و جوان‌ترها یک ضرورت فوق‌العاده پر اهمیتِ آموزشی و هنری است. یعنی اگر نوازنده‌ای پس از آنکه قطعات و ردیف‌ها را نواخت، به ساز استادان طراز اول مراجعه نکند و آن‌ها را سال‌های سال اصطلاحا کپی نکند و برای اجرای بهتر آن‌ها ممارست به خرج ندهد، رموز آن‌ها را دریافت نخواهد کرد. چنین فردی نمی‌تواند نوازنده‌ای تمام عیار و قابل ارجاع باشد. ممکن است دستش به راه باشد و ممکن است که احساس و ذوق داشته باشد، ولی برای اینکه پیوندش را با آن سنت نوازندگی حفظ کند و ریشه‌ها را پیوند عمیق‌تری بزند باید به استادان و شیوه‌های آن‌ها مراجعه کند.

شما که در دانشگاه موسیقی تدریس می‌کنید، برای ارتباط دانشجویان به اساتید درگذشته چه تمهیداتی را به کار می‌گیرید؟ 

من در تمام سال‌هایی که در دانشگاه تدریس کرده‌ام به دانشجویان مستعدی که نسبت به بقیه دغدغه‌مندتر هستند تکلیف می‌کنم که حتما یک برنامه کامل را از یکی از استادان کپی کنند. مثلا اگر دانشجو ردیف سه‌گاه را با من زده، پس از آنکه این کار انجام می‌شود، باید باقی ترم یک سه‌گاه از آقای شهنازی، یک سه‌گاه از آقای هرمزی، یک سه‌گاه از آقای فروتن و دیگر اساتید را بنوازد. این تمهید به زنده نگه‌داشتن ردیف‌ها و رپرتوارها کمک می‌کند و نوازنده را به مسیری درست هدایت خواهد کرد و بازهم تاکید می‌کنم پرداختن به آثار استادان گذشته موسیقی ایران موضوعی بسیار مهم و با اهمیت است.

 تعداد گروه‌های موسیقی سنتی کم نیست اما آثار آن‌ها هویت و اصالت لازم را ندارد. 

بله و حتی می‌توان گفت گروه سنتی نداریم. اگر سازهایی چون «سه‌تار» و «تار» و «سنتور» دست کسی باشد و آن شخص نوازنده خوبی هم باشد به این معنا نیست که موسیقی‌اش سنتی است. مشکل اینجاست که با وجود گروه‌های متعدد، موسیقی سنتی مرتبط و منتسب با سنت موسیقی دستگاهی اجرا نمی‌شود. آنچه اهمیت دارد «محتوا» است. این محتوا از رجوع به ساز استادان حاصل می‌شود که علاوه بر ردیف و قطعات، منبع فوق‌العاده مهمی به حساب می‌آید.

مشکل دیگر اینکه در رابطه با آثار و شیوه‌های استادان گذشته موسیقی ایران منابع مکتوب غنی، معتبر و اگر هم باشد بسیار معدود است. به طور مثال درباره استاد حسن کسایی و آثارش منابعی وجود دارد، اما آنچه اهمیت دارد مواجه علاقمندان و نوازندگان با آثار بزرگان است که کمتر شاهدش هستیم. 

بله درست است این مواجه و اجراها و کپی کردن‌ها بسیار مهم است.

موضوع دیگر عدم توجه نوازندگان به «بداهه‌نوازی» و «تک‌نوازی» است. این بی‌اهمیت انگاشتن بر تولیدات و اجراها هم تاثیر گذاشته است. 

در پاسخ به این سوال دو، سه موضوع پیش می‌آید. اول اینکه، فردی که می‌خواهد تک‌نواز باشد، باید سنت‌ها را خیلی خوب شناخته باشد و تمام رموز و فنون و ظرایف نوازندگی نوازندگان نسل‌های قبل را خوب بشناسند و نسبت به آن‌ها دانشی عمیق داشته باشد. او همچنین باید حالی اثرگذار و دستی به راه داشته باشد. همه اینها یعنی چندین فاکتور باید در یک نفر جمع شود تا در نهایت به عنوان تک‌نواز مورد پذیرش قرار گیرد. هرکس ساز می‌زند الزاما این توان را پیدا نخواهد کرد که تک‌نواز باشد؛ حتی اگر فردی با ذوق باشد و سال‌های زیادی شاگردی کرده باشد. بنا به هر آنچه گفته شد تکنواز شدن فاکتورها و مولفه‌های خیلی مهمی را می‌طلبد. همه اینها باعث می‌شود مثلا از صد نفری که مراجعه می‌کنند یک نفر تک‌نواز شود. این آماری که می‌گویم ضمنی است و حتی شاید از هر هزارنفر یک نفر قابلیت تک‌نواز شدن داشته باشد.

مخاطب در این ماجرا چه نقشی دارد؟

اتفاقا موضوع مهم دیگر مخاطب است. شنیدن تک‌نوازی توسط شنونده و مخاطب دانشی را می‌طلبد. اگر من به عنوان مخاطب به سالن کنسرت می‌روم تا به یاد حسن کسایی چهل و پنج دقیقه موسیقی بشنوم حتما باید رپرتوار موسیقی ایرانی، ردیف‌ها، دستگاه‌ها، گوشه‌ها و آوازها را بشناسم و زمینه‌ای داشته باشم که بتوان آثار اجرا شده را درک کنم؛ چون به هرحال مقوله‌ای پیچیده است و سهل‌الوصول نیست.

البته دنیای پرشتاب امروز را هم باید در نظر داشت. 

بله. اتفاقا نکته‌ای بسیار اساسی که امروزه خیلی با آن چالش داریم این است که شنیدن یک تکنوازی با هر مدت زمانی که دارد، تمرکز می‌خواهد. این تمرکز و آرامش مقوله‌ای است که امروز وجود ندارد. شتاب بالای زندگی و ترک‌ها و تک‌آهنگ‌های یک دقیقه‌ای اینستاگرامی نیز بر این شتاب و عدم تمرکز دامن زده است.

 هرچه شتاب زندگی و سرعت شنیدن و دیدن آثار موسیقایی بیشتر شود، تعمق و تفکر کمتر خواهد شد. 

الان هنرمندان هم درگیر همین شتاب شده‌اند. تمرکز آن‌ها بیشتر بر این است که مثلا به یک کارونسرای قدیمی بروند و با لباس‌های آنچنانی اجرایی داشته باشند و با هلی‌شات و دیگر ابزار موجود از آن عکس بگیرند و فیلمبرداری کنند. در نهایت همه این‌ها بر سلیقه و نگرش مخاطب تاثیر می‌گذارد و حوصله و ظرف وجودی او برای مواجه با موسیقی، می‌شود همان آثار یک دقیقه‌ای اینستاگرام. اگر اثری بیش از یک دقیقه ارائه شود مخاطب حوصله ندارد به آن توجه کند. شما فکر کنید اگر من بیست دقیقه تک‌نوازی خیلی حساب شده را ضبط کنم یا به صورت زنده در اینستاگرام به اجرای تک‌نوازی بپردازم و تایم آن مثلا بیست دقیقه باشد، مخاطب فقط یکی‌، دو دقیقه اول را تماشا می‌کند و می‌شنود. اینها واقعیت‌های تلخ جامعه‌شناسانه است.

گفته‌تان بر اساس آمار است؟ 

بله. این را از آماری که اینستاگرام ارائه می‌دهد، می‌توان فهمید. مثلا اینتسگرام به شما می‌گوید اگر مثلا پنج هزار نفر برنامه شما را دیده‌اند و سه هزار نفر آنرا لایک کرده‌اند یا پسندیده‌اند، چند نفرشان اجرا را تا به آخر دیده‌اند. حتی می‌توان فهمید مخاطبانی که پست را کامل ندیده‌اند، تا دقیقه چندم آن را تماشا کرده‌اند. اغلب مخاطبان اینستاگرامی فقط سی ثانیه و یک دقیقه اول برنامه‌ها و اجراها را نگاه می‌کنند. ممکن است درصدی خیلی قلیل شاید کمتر از یک دهم درصد بنشینند و اجراها را تا آخر نگاه کنند یا آن را ذخیره نمایند. اینستاگرام درباره افرادی که آثار و پست‌ها را ذخیره می‌کنند هم آماری دقیقی ارائه می‌دهد. فردی که برنامه و اجرا را سیو می‌کند یعنی می‌خواهد بعدا بازهم به آن مراجعه کند و به تماشای آن بنشیند.

رادیو هم به همین سمت رفته یا شاید مخاطبان خود را از دست داده است؛ وگرنه در دورانی نه چندان دور یکی از رسانه‌های اصلی موسیقی کشور رادیو بوده است. 

در آن دوران ذهن مردم آرام بوده و به همین دلیل مخاطب می‌نشسته و نیم ساعت ساز زدن استاد کسایی را می‌شنیده است. دنیای امروز شتاب بالایی دارد و اطلاعات زیادی به مخاطب داده می‌شود و همه اینها بر آرامش و تمرکز مخاطب تاثیرات منفی دارد.

درنهایت می‌توان گفت اجرا و شنیدن تک‌نوازی فرهنگ خاصی را از سوی هنرمند و مخاطب می‌طلبد. 

بله همینطور است. در تک‌نوازی هم موسیقی و هم مخاطب خاص است و همه اینها را باید در نظر داشته باشیم. من در جشنواره موسیقی فجر سال گذشته در سالن دهلوی اجرا داشتم و بی‌اغراق هشتاد درصد مخاطبان دانشجویان من بودند.

البته موسیقی خاص و فاخر در همه دنیا مخاطبان کمی دارد. 

بله درست است. مهم این است که همان تعداد قلیل مخاطبان را نگه داریم.

نظرتان درباره کم و کیف بداهه‌نوازی طی سال‌های اخیر چیست؟ به هرحال این مقوله بستری برای قدرت نمایی نوازنده است. اینگونه به نظر می‌رسد که تعداد بسیاری از نوازنده‌ها جرات بداهه‌نوازی ندارند. 

بداهه‌نوازی کار سختی است و صحبت‌هایمان درباره مقولات مهم در تک‌نوازی، بداهه‌نوازی را هم شامل می‌شود. تک‌نوازان در واقع افرادی هستند که نسبت به نوازندگان معمولی فاکتورهای زیادی را در خودشان جمع کرده‌اند. آن‌ها علاوه بر اشراف بر ردیف و دستگاه‌ها و رپرتوارها، ابعاد بیشتری از دنیای موسیقی، اجرای موسیقی و فن و احساس و تکنیک را دارا هستند. حال باید چیزی بالاتر از اینها وجود داشته باشد و به همه موارد ذکر شده، افزوده شود. آن مورد مهم قدرت خلاقیت در لحظه و نظام‌مند کردن ایده‌ها در لحظه است.

اگر ناگفته‌ای مانده درباره‌اش توضیح دهید.

از شما بابت این گفتگو ممنونم.

منبع: ايلنا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *