روزهای کرونایی؛ تجربه موقتیِ زیستن، دور از هیاهوی شهر
ایسنا/مازندران بیتردید در عجیبترین و وهمناکترین روزگاری زیست میکنیم که جهان تاکنون آن را تجربه کرده است، روند کند تغییرات در همه حوزهها از ابتدای تاریخ تا حدود پنجاه سال قبل و در مقابل، قرار گرفتن در شیب تند دگرگونی در بستر تکنولوژی، فرهنگ، اقتصاد و سیاست در نیم قرن گذشته، برای فهم و قبول اعجاب و وهم مطروحه کافی است.
با نگاهی پراگماتیک میتوان گفت در این میان تغییرات زیادی در دنیای جدید مانند زیر و رو شدن ساخت تکنولوژی، ارتباطات، اقتصاد، سیاست و حتی تا حدودی فرهنگ نه تنها اجتناب ناپذیر، بلکه لازم، منطقی، کارا و تا حد زیادی جذاب و دلپذیر نیز بوده است.
گرچه نگارنده نافی خسارتهای ناشی از این تغییرات نیست و میپذیرد که هر کانتکست و بستری که ریشههای آن سوابقی طویل در تاریخ داشته باشد وقتی دستخوش تغییر میشود، بی شک، آبستن حوادث ناگواری نیز خواهد شد.
اما به زعم من، بیشترین حجم اعجاب و وهم متاثر از تغییرات در دنیای جدید، متوجه ساحت فلسفه و اندیشه ورزی است، تغییر و تبدیل، از حالت زندگی «معنا دارِ» انسان سنتی، به زندگی «فاقد معنایِ» انسان صنعتی و مدرن، مهمترین چالشِ وجودی بشرِ درمانده عصر حاضر بوده، چالشی که نوع انسان در بوجود آمدن آن، بی تقصیر بلکه محصول شکاف فکری عصر حاضر و بهعبارتی از مقتضیات جهان جدید است.
و اینگونه شد که وقتی از فیلسوفان پست مدرن سوال میشود که خلاصه از منظر شما معنای زندگی در چیست، پاسخ میدهند معنای زندگی در بی معنایی زندگیست و اینجاست که اگر ایرانی باشی و کمی هم ادیب، زیر لب زمزمه میکنی که:
از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان، وین راه بینهایت
مجالی بیش از این برای بسط این موضوع پیچیده نیست اما مقصودم از طرح اجمالی آن این بود که این انسان حیران و سرگردان عصر جدید که اگر لسانی معترف هم داشته باشد، میپذیرد از اینکه گاهی اوقات خود و زندگی خود را فاقد معنا مییابد، به قدر کافی ملول و خسته شده است، خصوصا از حجم عظیمی از دادهها و اطلاعاتی که دنیای جدید بیوقفه بر جان او میریزد.
حتی اگر بیان هم نکرده باشیم اما همیشه سودای قرار گرفتن در شرایطی کاملا مشابه این روزهای کرونایی را داشتهایم، تجربه موقتیِ زیستن، دور از هیاهوی شهر، دور از بوق و ماشین و هر نوع آلایندهای، دور از حساب و کتاب و دفتر، دور از اتفاقات روتین و تکراری اداری و بوروکراسی و موضوعاتی از این دست که گمان میکردیم تا پایان عمر به عنوان یک رویا خواهد بود اما محقق شد که فقط در شرایط موجود تنها مهمان ناخوانده « کرونا » است که ناگزیریم غم زیستی مسالمت آمیزی با آن داشته باشیم.
آری همیشه برای رهایی از بحران بیمعنایی زندگی، سودای رهایی از این متعلقات را داشتیم تا چند صباحی خودمان باشیم، خودِ واقعیمان و بیش از پیش به خویشتن خویش فرو رویم تا شاید برای این زیستن، معنایی یافتیم حتی اگر کاربرد این معنا کاملا شخصی هم بوده باشد، ارزشمند است.
از این منظر پیشنهاد میکنم کمی هم در این روزها کنار گذاشتن کتاب و ندیدن فیلم، برای آرامش، تفکر و بالانس نمودنِ احوالِ ناخوشِ وجودیمان خالی از لطف نباشد، بعد از حجم مُعْظمی از ترافیک فکر و مشغله ذهن، ناشی از ورودی بی حد و حصر اطلاعات، مشاهده و رویت جهان، کمی مداقه درونی و اندیشیدن از هزار تویِ وجود، به سمت بیرون و بستن چشمها فرصتی است که « کرونا » به همه ما داده است.
شاید این روزها بهتر باشد کمی از استایلِ «فهم اندیشه ی دیگران » فاصله بگیریم و در این سکوت ، خود به عمل « اندیشیدن » بپردازیم.
روزهای «کرونایی» بهترین زمان است تا لااقل چند روز سرعت را کم و کمی توقف کنیم، کاپوت وجودمان را بالا بزنیم و از سلامت اجزا و قطعات جانمان مطمئن شویم، شاید برای استارت دوباره و طی کردن ادامه مسیر پاسخهای بهتری یافتیم.
پی نوشت:
۱- یک نویسنده توقع ندارد همه آن چه که میگوید، تحقق پیدا کند.
۲- هیچ مخاطبی هم ملزم نیست که بر ایده او جامه عمل بپوشاند.
یادداشت از جواد کیاکجوری دکترای علوم سیاسی و مدرس دانشگاه مازندران
منبع:ایسنا