اخبار

ماجرای یک تنبیه دست جمعی

دستور دادند اسرای بسیجی‌ از افسران جدا شوند که با مخالفت اسرا رو به رو شدند و اعتصابی ۷ روزه شکل گرفت. من چون در کنار آشپزها بودم وضعم بهتر بود و نان و خرمایی داشتم که با آن شکم خود را سیر کنم اما وضع اسرای داخل اردوگاه دشوار بود.

 آزاده عباس رجبی در روستای رزاقان کاشان به دنیا آمد. در سال ۶۱ در سن ۱۹ سالگی از کاشان به اصفهان رفت و بعد از فراگیری آموزش‌های لازم در پایگاه الغدیر اصفهان در خرداد همان سال به همراه تیپ امام حسین(ع) و در گردان امام محمد باقر(ع) راهی جبهه جنوب شد و در عملیات‌های رمضان و محرم حضور یافت.وی بعد از رشادت‌های فراوان در ۱۱ آبان سال ۶۱ به اسارت نیروهای بعثی درآمد و بعد از گذراندن هشت سال از بهترین دوران عمر خود در ۳۰ مرداد سال ۶۹ به همراه دیگر اسرا به وطن بازگشت.

او در ادامه روایت می‌کند: «من در آن زمان فرمانده دسته بودم و حاج حسین خرازی فرمانده تیپ امام حسین(ع) بودند. در شب اول عملیات بعد از تلفات سنگین بلاخره به آن طرف رودخانه رسیدیم اما هنوز نفسمان جا نیامده بود که با بعثی‌ها درگیر شدیم و من بر اثر اصابت تیر به پایم زخمی شدم و از بچه‌ها جاماندم. صبح در پاکسازی منطقه اسیر شدم. ما را به مقر فرماندهی نیروهای بعثی منتقل کردند. خط مقدم بعثی‌ها دو شکل داشت ابتدا شیعه‌ها و ۳۰ کیلومتر بعد نیروهای متعصب سنی بودند که اجازه عقب نشینی و فرار به نیروهای خودی را ندهند.

تا شب آنجا بودیم، شب مجروحان را به بیمارستان الاماره منتقل کردند. در آنجا مداوای مختصری روی ما انجام دادند بعد ما را به استخبارات بغداد منتقل کردند. حدود یک روز در آنجا بودیم و بعد به اردوگاه موصل ۱ منتقل شدم.در موصل تا چند روز در اتاقکی بودم که به درمانگاه معروف بود ولی هیچ امکاناتی نداشت اما بعد از عملیات مسلم‌بن عقیل چون تعداد اسرای مجروح زیاد بود همان را هم از دست دادم و من را به آشپزخانه فرستادند و چند روزی در گوشه‌ی آشپزخانه بودم، تا اینکه در اردوگاه درگیری شکل گرفت. دستور دادند اسرای بسیجی‌ از افسران جدا شوند که با مخالفت اسرا رو به رو شدند و اعتصابی ۷ روزه شکل گرفت. من چون در کنار آشپزها بودم وضعم بهتر بود و نان و خرمایی داشتم که با آن شکم خود را سیر کنم اما وضع اسرای داخل اردوگاه دشوار بود.

به گزارش ایسنا، محسن القابی‌فر  از دیگر آزادگان حاضر در این واقعه می‌گوید: در اردوگاه بیش از ۱۶۰۰ اسیر بود روزهای اول کمی حالمان بهتر بود تا اینکه بچه‌ها از فشار گرسنگی و تشنگی‌ بیهوش شدند دیگر بی تاب شده بودیم. در آنجا به واسطه کلاس‌های درس که بچه‌ها برگزار می‌کردند مقداری به زبان عربی مسلط شدیم و شب‌ها فریاد می‌زدیم الموت للصدام و می‌گفتیم: «بسم الله الرحمن الرحیم ایهاالجنود عراقی أنتم مسلمون و نحنُ مسلم لماذا تقاتلون؟ أنزلوا أسلحتکم و فروا. قال السید الحکیم إن الحزب البعث کافر.»

در روز هفتم یکی از بچه‌های اردوگاه به نام «ایاز» که کُرد بود و با گَله‌اش اسیر شد، جثه‌ی قویی داشت وقتی دید بچه‌ها یکی، یکی در حال تلف شدن هستند میله‌های پنجره را با مشت شکست. بچه‌ها به کمکش رفتند و بعد از هفت روز ما بیرون رفتیم و با کلنگی که از قبل در زیر خاک مخفی کرده بودیم در همه آسایشگاه‌ها را باز کردیم و بیرون ریختیم از فشار گرسنگی و تشنگی حتی برگ درختان و علف‌های باغچه را خوردیم.

عباس رجبی هم توضیح می‌دهد: وقتی درهای آسایشگاه باز شد برنج‌های که بیش از هفت روز مانده بود و بو گرفته بود بچه‌ها در یک چشم به هم زدن همه را خوردند. این اتفاق گذشت تا فردا ظهر که اولین نماز جماعت اسرا به آن وسعت در عراق خوانده شد من با همان وضع مجروحیت در صف اول نماز جماعت ایستادم در حال اقامه نماز بودیم که افسر عراقی گفت ارتشی و بسیجی از هم جدا می‌شوید یا نه؟ همانجا ماندیم که یکباره بعثی‌ها به سمت ما حمله کردند. بچه‌ها همه به آسایشگاه پناه بردند به عقب که نگاه کردم هیچ کس را در کنار خود ندیدم وقتی کسی را نیافتم من هم به سرعت به سمت آسایشگاه رفتم بعثی‌ها با هر وسیله‌ای که داشتند به سمت ما یورش بردند.

در این درگیری بیش از ۳۰۰ نفر از اسرا مجروح شدند و چند نفر شهید شدند بلاخره اسرا را از هم جدا کردند و به هر اسیر یک پتو دادند. در اردوگاه غذای درست حسابی به ما نمی‌دادند. صبحانه ما گاهی کاسه‌ای شوربا و ظهر یک بیل برنج برای ده نفر بود و اگر نهار مرغ بود به آسایشگاه ۹ تا مرغ می‌دادند و ما چون ده دسته بودیم هر کدام یک تکه از مرغ خود را جدا می‌کردیم تا به گروه دهم چیزی برسد. در آسایشگاه وضع به شدت بحرانی بود از فرط کثیفی به ما شپش زده بود و هر روز فقط نیم ساعت به ما وقت هوا خوری می‌دادند تا اینکه ۲۲ بهمن که ما را به موصل چهار انتقال دادند. در آنجا با درایت حاج آقا ابوترابی کمی وضعمان بهتر شد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *