اخبار

مروری بر زندگی شهید اقارب پرست

مروری بر زندگی شهید اقارب پرست
شهید حسن اقارب پرست

شهید صیادشیرازی در خصوص شهید اقارب‌پرست گفته است:«شهید اقارب پرست یک مذهبی ریشه‌دار و یکپارچه شور و عشق و متعهد به اسلام بود و در مورد این شهید بزرگوار به صراحت می‌گویم که از زمانی که با او از نزدیک ارتباط داشتم تا لحظه شهادت، فردی متعهد و متدین و دلسوز و پرکار بود و هر روز که می گذشت بر تقدس و دیانت او افزوده می‌گردید.»

 سرهنگ ستاد قاسم اکبری مقدم پژوهشگر سازمان حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس در یادداشتی فعالیت‌های شهید حسن اقارب پرست را واکاوی کرده است.

نام شهیدان گرانقدر ایران اسلامی که با نثار جان خود و در اوج مظلومیت و گمنامی باعث شدند تا کشور عزیزمان قله­‌های ترقی و پیشرفت را یکی پس از دیگری طی کند همواره بر تارک پر افتخار میهن می­‌درخشد. اینک پس از گذشت سال‌­ها از آن دوران شور و حماسه، ما وارث مردان مردی هستیم که در سال­‌های پربار زندگی خود بدون هیچ چشم داشتی، از تمام وجود و هستی­‌شان به خاطر سربلندی، عزت، اقتدار، امنیت و پیشرفت ایران اسلامی و پیاده شدن آرمان­‌های مقدس جمهوری اسلامی ایران گذشتند. در این مجال گوشه کوچکی از زندگینامه و رشادت­‌های یکی از این قهرمانان و حماسه­‌سازان ایران زمین، شهید سرلشکر حسن اقارب‌پرست را در ایام سالگرد شهادت این اسطوره ارتش بازگو نماییم.

حسن اقارب‌پرست در اردیبهشت‌ماه ۱۳۲۵ در اصفهان متولد شد. حسن دوران تحصیل خود را با دریافت دیپلم ریاضی به اتمام رسانید. در کنار فراگیری علم، در کنار پدر به هیأت‌های مذهبی رفت و آمد داشت که دوره تجوید قرآن و آموزش عربی را نیز فرا گرفت، حسن صوتی زیبا و دلنشین داشت.

حسن با گذشت ۱۸ سال از بهار زندگی‌اش در تابستان ۱۳۴۳ پس از مشورت با خانواده‌اش وارد ارتش شد.  اقارب‌پرست به دلیل داشتن روحیه و اعتقاد بالای مذهبی، پیوسته تلاش می‌کرد ضمن ارتقای معنویت در خود، بر دیگران و اطرافیان خود هم تأثیرات مثبتی داشته باشد. در محیط دانشکده، حسن به دنبال همدمی می‌گشت که بتواند مشکلات و درد دل‌های دینی‌اش را بازگو کند و با اولین شخصی که آشنا شد،استاد نقشه خوانی‌اش جناب سروان”سید موسی نامجوی” (شهید سیدموسی نامجوی وزیر دفاع) بود. که حاصل این آشنایی، ایجاد ارتباط با دانشجویی مؤمن و مذهبی به نام”یوسف کلاهدوز” شد و نتیجه آشنایی این دو دانشجو و استاد منجر به شور و حال در امور دینی و مذهبی در دانشکده افسری شد.

در سال ۱۳۴۷ حسن و یوسف از دانشکده افسری فارغ‌التحصیل و با درجه ستوان‌دومی برای دوره زرهی به شیراز منتقل شدند. در آنجا نیز مصمم و استوار از اعتقادات خود دست برنداشتند. به همین دلیل با چند نفر دیگر توانسته بودند با برقراری ارتباط با افراد متعهد و متدین ارتش که در جای جای بدنه این نیروی نظامی حضور داشتند، هسته‌های مقاومت را در یکان‌ها و پادگان‌ها تشکیل دهند که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، همین کار سبب پایداری ارتش جمهوری اسلامی شد. به پیشنهاد شهید سیدموسی نامجوی که در آن زمان در دانشکده افسری استاد نقشه برداری بود، به عضویت یک سازمان مخفی نظامی درآمد و آموزش‌های لازم را در درون تشکیلات دید، او حتی درباره عضویت در این سازمان، به عزیزترین دوست و هم دوره‌ای خود یعنی یوسف کلاهدوز حرفی نزد تا این که در یک جلسه مخفی تشکیلاتی با او روبه رو شد و معلوم شد هر دو عضو این سازمان نظامی– سیاسی– مذهبی هستند و خود این موضوع هم عاملی شد که پیوند دوستی حسن با کلاهدوز محکم تر شود. او همیشه تلاش می‌کرد تا از افراد ممتاز باشد و فنون نظامی را به نحو احسن یاد بگیرد تا در مواقع لزوم، سربازی مفید برای اسلام باشد. همچنین ورزش جزء لاینفک زندگی او بود  و از اسب سواران خوب و عضو تیم چوگان ارتش بود.

در سال ۱۳۴۹ خانواده یوسف کلاهدوز که ساکن قوچان بودند به علت تعمیرات خانه‌شان برای مدتی به شیراز رفتند و این سفر ۴۵ روزه آن‌ها باعث شد که حسن با خواهر کلاهدوز آشنا شود. وی در این آشنایی پی برد که آنچه از یک همسر دلخواه می‌خواهد، در وجود خواهر کلاهدوز نهفته است. دختری که محجوب و پاک بود و احکام اسلام را مو به مو رعایت می‌کرد. و این گذشت تا اینکه در سال ۱۳۵۰، این زوج جوان و معتقد، زندگی مشترکی را آغاز کردند.

اقارب‌پرست در سال ۱۳۵۲، برای طی دوره تانک «چیفتن» به کشور انگلستان اعزام شد و با دنیایی تجربه و اندوخته برگشت و در  بازگشت از سفر، به زیارت خانه خدا رفت و حج عمره را به جای آورد.

این امیر سرافراز ارتش، مؤسس کارگاه عملیاتی کلاس‌های ضد میکروبی– شیمیایی در مرکز زرهی شیراز بود و در کنار آموزش نظامیان با اصول جنگ های میکروبی از هدف خود که برای آن به استخدام ارتش در آمده بود غافل نماند و به جمع‌آوری نیروهای متعهد در ارتش پرداخت و اعضای جدیدی به گروه سازمان مخفی خود وارد کرد.

اقارب‌پرست مدتی بعد، برای طی دوره‌ای دیگر به آمریکا رفت و در بازگشت از طریق ترکیه به عراق عزیمت کرد و در آنجا به عتبات عالیات مشرف شد و با روحیه‌ای بالاتر و شوقی بیشتر به فعالیت پرداخت. در سال ۱۳۵۴، کلاهدوز به تهران منتقل شد و در تهران جبهه‌ای جدید بر ضد رژیم طاغوت گشود و حسن در شیراز ماند.

در سال ۱۳۵۶ که علائم نارضایتی مردم در ادامه روند مبارزات تاریخی امام خمینی(ره)، امکان بروز و ظهور مجدد یافت، شهید اقارب‌پرست که برای این روزها ثانیه شماری می‌کرد فعالیت خود را گسترده‌تر و حتی کمی علنی‌تر کرد و با کمک کلاهدوز، به سازماندهی نیروهای انقلابی پرداخت. در این برهه، وظیفه حسن و کلاهدوز، دریافت اعلامیه‌های امام از طرف سازمان مخفی بود که توسط شهید سید موسی نامجوی تهیه می‌شد، او نه فقط اعلامیه‌ها و نوارهای امام(ره) را در شهر پخش می‌کرد، بلکه در داخل پادگان هم از تبلیغات باز نمی‌ایستاد و به فعالیت‌های پنهانی سیاسی- مذهبی خود ادامه می‌داد.

روزی که پدر حسن با استخدام او در ارتش موافقت کرد نهالی را کاشت که امروز باید ثمر می داد. حسن کوچک‌ترین اهمال و سستی در کار خود نداشت و شبانه روز در خط امام حرکت می کرد. در این راستا همسر حسن که خود نیز فردی معتقد و متدین بود، او را یاری می‌کرد و این زوج معتقد در آن روزها نشان دادند که هر دو مظهر اراده و کار و تلاش هستند. درست در حساس ترین لحظات مبارزه مردم، به او دستور دادند که برای طی دوره فرماندهی و ستاد به تهران عازم شود و حسن علی‌رغم میل باطنی و با وجود نیاز به فعالیت او در تشکیلات مخفی در شیراز؛ مجبور شد که شیراز را به قصد تهران ترک کند و یاران مشتاق خود را تنها بگذارد. البته حسن با آمدن به تهران به هسته اصلی سازمان مخفی نزدیک شد و در کنار استاد نامجوی، خدمات شایانی برای پیروزی انقلاب اسلامی انجام داد.

سرانجام صدای انقلاب در رسانه‌های گروهی پیچید و در روز ۲۲ بهمن ماه ۵۷، انقلاب اسلامی پیروز شد و حسن و سایر همرزمانش گام‌های سازندگی را برای ارتش انقلابی و اسلامی برداشتند. اولین اندیشه حسن و همکارانش سازماندهی مجدد ارتش بود.

حسن به همراه شهید کلاهدوز و شهید موسی نامجوی به پی‌ریزی مبانی اسلامی و اعتقادی در دانشکده افسری مشغول شدند و برای آنکه طرح استاد نامجوی برای تبدیل دانشکده افسری به فیضیه ارتش عملی شود، حسن اقارب از هیچ‌گونه کمکی دریغ نکرد. حسن بعد از فراغت از پی‌ریزی مبانی دانشگاه افسری در کنار شهید نامجوی، به بازبینی و بازآفرینی امور فرهنگی و آموزشی سایر قسمت‌های ارتش پرداخت و اقدامات اولیه را برای بازسازی آن آغاز نمود.

اقارب‌پرست و کلاهدوز در طرح‌ریزی و سازماندهی بسیج این نیروی عظیم الهی که در دوران دفاع مقدس حماسه آفریدند و همچنان مسیرشان در ابعاد و زمینه‌های مختلف ادامه دارد و در پایه‌ریزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نقش اساسی و مهمی ایفا نمودند بطوری که سروان یوسف کلاهدوز به همراه تعدادی از افسران متعهد و متدین از ارتش منفک و برای تشکیل و سازماندهی به این ارگان نوپای انقلاب منتقل شد.

با شروع جنگ تحمیلی حسن مظلوم‌ترین منطقه درگیری، یعنی خرمشهر را در نظر گرفت و برای دفاع به آنجا رفت. در خرمشهر دشمن با چندین لشکر و جدیدترین تجهیزات حریصانه جلو آمد. در آن شرایط بسیار دشوار عده‌ای از جوانان عاشق دین و میهن اعم از نیروهای گردان دژ خرمشهر، تکاوران نیروی دریایی، دانشجویان دانشکده افسری، نیروهای سپاه پاسداران و نیروهای مردمی از جان خودشان مایه گذاشتند و با هر گونه جنگ افزاری که موجود بود مانند تفنگ ژ- ۳ و سایر سلاح‌های سبک، در مقابل نیروهای دشمن مقاومت کردند؛ چرا که نمی‌خواستند در این جنگ نابرابر، خونین شهر، زیر چکمه‌های اجنبی لگد مال شود.

اقارب با اصولی که از رزم می‌دانست و با توجه به امکاناتی که در دسترس داشت، نیروهای نظامی و مردمی را سازماندهی کرد؛ در مقابل دشمن ایستاد و با نیروی بسیار کمی که در آنجا بود، از پیشروی دشمن بعثی جلوگیری کرد و توانستند ۳۴روز تمام در برابر تجهیزات دشمن ایستادگی  و مقاومت کنند.

او بارها و بارها گفته بود که: «ما به‌خاطر خدا می‌جنگیم و هرگز شکست نخواهیم خورد.» و به همین خاطر استراحت برای او معنا نداشت. شب و روز در تلاش بود و در ادامه تلاش‌هایش در خرمشهر، بر اثر اصابت ترکش خمپاره مجروح شد. در اوج تجاوز دشمن و بحبوحه جنگ، در بالا بردن روحیه پرسنل و تلاش برای ارتقای وضعیت آنان که نشانگر ایمان بالا، اعتقادی قوی و هوشمندی وی بود، از هیچ کوششی دریغ نکرد.

پس از اشغال خرمشهر، سرگرد اقارب‌پرست به آبادان اعزام شد و در آنجا ستاد مقاومت تشکیل داد. او در کنار” سرهنگ سیدمحمدعلی شریف‌النسب”، فعالیت‌های گسترده‌ای انجام داد. سرگرد اقارب‌پرست، تانک‌ها و توپ‌های اطراف را که آسیب دیده بودند را جمع کرد و نخستین گردان زرهی در آبادان به نام گردان المهدی(عج) را تشکیل داد و توانست در مقابل دشمن یک آرایش نظامی نسبتا مناسبی شکل دهد و با کمک نیروهای ارتش، سپاه و نیروهای مردمی محلی، جبهه بهمن‌شیر و ذوالفقاری آبادان را به کنترل درآورد و نگذاشت نیروهای عراقی، که آبادان را محاصره کرده بودند، وارد شهر شوند.

مقام معظم رهبری(مدظله العالی) در مصاحبه با تهیه‌کنندگان مجموعه روایت فتح در تاریخ۱۱-۶-۱۳۷۲ در خصوص مقاومت و شکستن حصر آبادان و نقش شهید اقارب‌پرست فرمودنده‌اند:« من دلم می‌خواست بروم آبادان؛ اما نمی‌شد. تا اینکه یک‌وقت گفتم: «هرطور شده من باید بروم آبادان.» و این وقتی بود که حصر آبادان شروع شده بود. یعنی دشمن از رودخانه کارون عبور کرده و رفته بود به سمت غرب و یک پل را در آنجا گرفته بود و یواش‌یواش سر پل را توسعه داده بود. طوری شد که جاده‌ اهواز و آبادان بسته شد. تا وقتی خرمشهر را گرفته بودند، جاده‌ خرمشهر اهواز بسته بود؛ اما جاده‌ آبادان باز بود و در آن رفت و آمد می‌شد. من از طریق هوا، با هلیکوپتر، از ماهشهر به جزیره‌ی آبادان رفتم. آن‌وقت، از سپاه، مرحوم شهید «جهان‌آرا» که بود، فرمانده‌ همین عملیات بود. از ارتش هم مرحوم شهید «اقارب‌پرست»، از همین شهدای اصفهان بود. افسر خیلی خوبی بود. از افسران زرهی بود که رفت آنجا ماند.

… وضع آن‌جا آبادان را قابل توجّه یافتم. یعنی دیدم در عین غربتی که بر همه‌ی نیروهای رزمنده‌ی ما در آن‌جا حاکم بود، شرایط رزمندگان از لحاظ امکانات هم شرایط نامساعدی بود. حقیقتاً وضعی بود که انسان غربت جمهوری اسلامی را در آن‌جا حس میکرد؛ چون نیروهای خیلی کمی در آن‌جا بودند و تهدید و فشار دشمن، بسیار زیاد و خیلی شدید بود. ما فقط شش تانک آن‌جا داشتیم که همین آقای اقارب‌پرست رفته بود از این‌جا و آن‌جا جمع کرده بود، تعمیر کرده بود و با چه زحمتی یک گروهان تانک در حقیقت یک گروهان ناقص تشکیل داده بود. بچه‌های سپاه، با کلاشینکف و نارنجک و خمپاره و با این چیزها می‌جنگیدند و اصلاً چیزی نداشتند.»

همرزم و همکار شهید اقارب‌پرست سرتیپ محمدرضا رحیمی از نحوه مجروحیت حسن روایت می‌کند:« زمانی که در سال ۵۹ در ستاد اروند بودیم در یکی از عملیات‌ها، در آذر ماه ۱۳۵۹، اقارب‌پرست در کنار من ایستاده بود و صحبت می‌کردیم که یک مرتبه دیدم لحن صدایش تغییر کرد، از ناحیه گلو مجروح شد. هر چه به او گفتم برویم درمان کنیم ولی او قبول نکرد و در جواب اصرار من می‌گفت اینجا کار دارم. من او را روی کولم سوار کردم و از زیر لوله‌های نفت به صورت خمیده، به آمبولانس رساندم وقتی به بیمارستان رفتیم او غلیرغم اصرار کادر پزشکی مُصر بود که مشکلی ندارم و من را مرخص نمایید.»

او بلافاصله پس از بهبودی در عملیات «فتح‌المبین» شرکت کرد و در آنجا به‌عنوان معاون لشکر ۹۲ خوش درخشید. او با آنکه معاون لشکر ۹۲ زرهی بود، ولی همیشه در خط اول و در کنار سربازان دیده می‌شد و سربازان با دیدن او در کنار خود احساس لذت و اطمینان می‌کردند. او در بعضی از شب‌ها کنار سربازان می‌خوابید و با آن‌ها غذای سربازی می‌خورد.

در سال۱۳۶۰، خدا او را به میهمانی خانه خود دعوت نمود. وی پس از مراجعت از سفر مکه، در اداره دوم ستاد مشترک ارتش مشغول به کار شد و تا سال ۱۳۶۲ در این مسئولیت خطیر باقی ماند. پس از مدتی دلش آرام نگرفت و به صورت داوطلب، دوباره راهی جبهه‌های نور علیه ظلمت شد. به نظر او جبهه، تجلی گاه نور خدا و جایگاه تزکیه نفس بود.

این فرمانده لایق هیچ‌گاه اسیر مقام دنیوی نشد و هر روز ایمان خود را تقویت کرد تا آن که لایق رفتن به میهمانی همیشگی خدا شد. سرانجام در سحرگاه ۱۳۶۳/۷/۲۵ به همراه تعدادی از فرماندهان یگان‌ها در حین بازدید از جزایر مجنون، مورد اصابت گلوله مستقیم خمپاره دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید مزار این شهید در گلزار شهدای تهران قرار دارد.

شهید صیادشیرازی در خصوص شهید اقارب‌پرست گفته است:«شهید اقارب پرست یک مذهبی ریشه‌دار و یکپارچه شور و عشق و متعهد به اسلام بود و در مورد این شهید بزرگوار به صراحت می‌گویم که از زمانی که با او از نزدیک ارتباط داشتم تا لحظه شهادت، فردی متعهد و متدین و دلسوز و پرکار بود و هر روز که می گذشت بر تقدس و دیانت او افزوده می‌گردید.»

فرازی از وصیتنامه شهید حسن اقارب‌پرست

«اللهم الرزقنا شهاده فی سبیلک تحت رایت نبیک و ولایتی علی بن ابیطالب(ع)»

«این بنده حقیر مسکین و مستکین، متذکر و یادآور می‌شوم که هرچه آقایی و عزت است در خدمتگزاری درگاه این اولیا و برگزیدگان الهی است و بدون شناخت و محبت این‌ها هیچ عملی قبول نشده و ارائه‌کننده و تصویب‌کننده اعمال و تقدیم به حضور باری‌تعالی به دست این خانواده عزیز می‌باشد. تا توان دارید در خدمتگزاری به این اولیاء‌الله کوتاهی نکنید که خود آن‌ها بزرگواری دارند و پاداش بیش از حد می‌دهند.

اما پدر و مادر عزیزم و برادران و خواهرم، امید است خداوند هدیه خانواده شما را بپذیرد؛ که خون من عزیزتر از خون علی‌اکبر، ابوالفضل و امام حسین(ع)عزیز نیست. هرچه دارم و داشتم از لقمه حلالی بود که شما به دهانم گذاردید و مرا با اسلام از کودکی آشنا کردید و امید است که خداوند به شما صبر عنایت کند.

و اما همسر ارجمندم، ای یار سختی‌ها و گرفتاری‌هایم، سفارشم چنگ‌زدن به دامان اهل‌بیت و پیروی از نایب اوست. انشاء‌الله خداوند تعالی به همه شما ملت عزیز کمک خواهد کرد تا نام اسلام عزیز اعتلا یابد و بزودی امر فرج مهدی عزیز(عج) را اصلاح نماید.

همسر عزیزم صبر و تقوا تنها توشه‌ای است که برایت می‌گذارم. انشاءالله بتوانی فرزندان عزیزمان را از یاران مهدی(عج) و نایب بر حق او تربیت کنی که مایه مباهات ما در صحرای محشر و در حضور خداوند تبارک و تعالی باشند.

به فرزندان، تلاش در حفظ اسلامیت خودشان و حفظ دستاوردهای انقلاب را سفارش می‌کنم. نوکری آستان اهل‌بیت فراموش نشود. دعا برای فرج امام زمان از اهم مسائل است.

تذکر دیگرم خدمت برادران و خواهران در مورد انقلاب اسلامی ایران است. در راه اسلام تلاش کنید که خدمت شما بدون هیچ ریا و تزویری مورد رضای خداوند قرار گیرد. خداوند خود حافظ این مکتب اسلام می‌باشد. ولی آنچه مهم است عمل و کارکرد ما در این دنیاست که بعد از سی و چند سال عمر و این همه حجتی که خدا به ما تمام کرده است، چگونه عمل می‌کنیم و تا چه حد حاضریم از منافع خود در راه این اسلام عزیز ایثار کنیم و تا چه حد در آزمایش‌های خداوندی حاضریم انا لله و انا الیه راجعون را با صبر ادا کنیم. خدا را در هر مسئله و هر لحظه لحاظ کنید و از یاد او غافل نباشید.»

منبع: ايسنا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *