مرگ فتحعلیشاه
فتحعلیشاه قاجار پاییز ۱۲۱۳ خورشیدی در چنین روزی از دنیا رفت؛ آن هم نه در پایتختش تهران که در اصفهان. آن زمان بیشتر از ۶۶ سال داشت و ۳ سال کمتر از ۴ دهه بر ایران فرمانروایی کرده بود.
روزنامه اعتماد در ادامه نوشت: «چند ماه پایانی عمرش را در غم مرگ پسر و ولیعهدش عباسمیرزا به سوگ نشسته بود اما زندگیاش – حتی با وجود دو شکست سنگین از روسیه و جدایی مناطقی از شمال رود ارس – به خوشی لذت گذشت. زندگیاش جالب و پرماجرا اما انصافا پوچ و مهمل بود و به قول زرینکوب «تقریبا بیهیچ نام نیکی به پایان رسید.»
تا پایان عمر در بند شهواتش بود و «حرمسرایش را هم هر روز بیش از پیش از زنان قاجار و گرجی و چرکس و کرد و عرب و یهودی و شهری و دهاتی و ایلاتی» پر میکرد. درست نمیدانیم چه تعداد زن داشت و شمار فرزندانش به چه عددی میرسید اما به تعریض او را آدم ثانی میخواندند که خود یکتنه پدر فرزندان بسیار بود. به روایتی در ۶۰ و چند سال عمرش بیشتر از پانصد و به روایتی دیگر نزدیک هزار زن «دایمه و منقطعه» گرفت و چند صد پسر و دختر هم داشت که البته بسیاری از آنها پیش از پدرشان از دنیا رفتند.
جوزف آپتن، یکی از مورخان نسل قبل از ما، به شوخی میگفت دومین شاه قاجار در سه ویژگی مرد لایقی بود: داشتن ریش بلند، کمر باریک و تواناییاش در تولید مثل انبوه. اولی و سومی به کنار، کمرش باریک نبود و فقط در نقاشیهایی که نقاشان درباری – با تحریف واقعیت – از او میکشیدند با چنین اندام متناسبی تصویر میشد. عبدالله مستوفی نیز مینویسد: «این پادشاه با این که هیچ کاری که شایان باقیماندن اسمی از او باشد صورت نمیداد خیلی به بقای نام خود در تاریخ علاقه داشته است؛ چنان که در الماس دریای نور که نادرشاه از هندوستان آورده اسم دراز خود را در سطح پشت آن کنده و مقدار زیادی از قیمت آن کاسته است. صورت خود را در حال شکار یا در مجالس بزم و سلام در کوههای کشور سنگتراشی کرده که چشمهعلی بین تهران و شاه عبدالعظیم یکی از آن جمله است.
در تزئین سر و بر خود به تاج و جواهر اصراری داشته و حتی تصویر شیرکشی خود را هم با همین لباس بزمی ساخته، یا از سنگ تراشیده، میانباریک و ریش بلند زیبای خود را نموده و ابدی کرده است؛ در صورتی که اعلیحضرت کمتر از این رشادتها داشته و شاید در مدت عمر خود با هیچ شیر پیری هم روبهرو نشده بوده است.»
او دشمنان داخلی بسیاری داشت و نیز مخالفانی که هر کدامشان در مقطعی سربلند کردند و قدرت دولت مرکزی را به چالش کشیدند اما او همه این دشمنان و مخالفان را یکی پس از دیگری مغلوب کرد و در هم شکست. از این رو برخی میگویند شاید او – که از این همه مشکل و تهدید گذشت و قدرت را برای خودش حفظ کرد – چندان هم بیکفایت نبود. اما نه، قدرت برایش باقی ماند چون چند تا از پسرانش مثل عباسمیرزا و محمدعلی میرزا مردانی شجاع و لایق و وفادار به دولت مرکزی بودند و فراتر از رقابتها و دشمنیهای بین خودشان، در حفظ قدرت پدر، عزم و اراده راسخی داشتند.»
منبع: ايسنا