استان ها

نگاهی به روایت‌های سفرنامه‌های اروپایی از آیین عزاداری محرم در ایران

نگاهی به روایت‌های سفرنامه‌های اروپایی از آیین عزاداری محرم در ایران

 شهادت امام حسین(ع) روح و حیاتی تازه به تشیع بخشیده است. به گونه‌ای که واقعه عاشورا با مذهب تشیع پیوندی ناگسستنی داشته و بخش بزرگی از آموزه‌ها و بنیان‌های شیعی را تشکیل می‌دهد. از این رو عزاداری برای امام حسین(ع) و یاران ایشان در محرم و صفر همواره مورد توجه مردم ایران قرار داشته و با آداب و رسومی متنوع در شهرهای مختلف برگزار می‌شده است.

تاریخ‌نگاران معتقدند اولین دسته‌های عزاداری که به طور رسمی در خیابان‌ها با مرثیه‌خوانی و مقتل‌خوانی انجام شده در دوره حکومت خاندان آل‌بویه بوده است اما در دوره‌ها و حکومت‌های مختلف با محدودیت‌ها و ممنوعیت‌هایی مواجه شد و لذا تحت تأثیر تحولات و تغییرات حکومتی قرار گرفت که به سبب اهمیت و جایگاه والای این سنت میان مردم ایران، همواره و در موقعیت‌های مختلف برگزاری مراسم عزاداری از سر گرفته شده است.

ایران همواره مقصد سفر بسیاری از جهانگردان بوده است؛ بنابراین آیین‌ها و سنت‌های عزاداری امام حسین(ع) نیز توجه جهانگردان و سیاحان را به خود جلب می‌کرده است؛ لذا آیین عزاداری امام حسین(ع) در بسیاری از سفرنامه‌ها عنوان شده که در ادامه تعدادی از آن‌ها را بیان می‌کنیم.

خرمشهر

مادام دیولافوا و همسرش، مارسل دیولافوا دو باستان‌شناس فرانسوی، در ۲ سفر خود به ایران علاوه بر کشف اشیای نفیس و گران‌قیمتی که به لوور پاریس اهدا کردند، ۲ سفرنامه با عناوین «کلده و شوش» و «خاطرات کاوش‌های باستان‌شناسی شوش» از تجربه‌های خود در ایران به یادگار گذاشتند که به قلم مادام دیولافوا نوشته شد و در حال حاضر نیز هر ۲ سفرنامه ترجمه فارسی شده‌ است. ژان دیولافوا مشاهدات و سنت‌های مردم شهر خرمشهر در آذرماه سال ۱۲۶۰ که مصادف با محرم سال ۱۲۹۹ بوده را بیان کرده است.

در بخش‌هایی از این سفرنامه آمده است:

«در طبقه‌ تحتانی عمارت یک مسجد خانگی بود که روشنایی زیادی در آن نمی‌تابید. تورهای ضخیمی در مقابل ورودی‌های درگاه‌ها کشیده شده و صحن مسجد کمی تاریک بود. زن‌ها در اطراف صحن، تکیه به دیوار داده بودند و دوشیزه‌ جوان قشنگی با آهنگ حزن‌آوری بیاناتی ایراد می‌کرد و وضع ناراحت‌کننده شهادت امامان را شرح می‌داد.

ترکان خانم در وسط صحن نشست و مرا هم کنار خود نشاند. حضار با حال آشفته‌ای به من نگاه می‌کردند. البته در این فکر بودند که چگونه یک فرنگی اجازه پیدا کرده در مجلس روضه حاضر شود. حتی دوشیزه هم سخنش را قطع کرد. ترکان خانم با صدای آمرانه‌ای گفت که به کار خود ادامه دهد و دوشیزه‌ ناطق هم اطاعت امر کرد و آرامشی برقرار شد.

همین‌ که چشمان من به تاریکی عادت کرد، عده‌ زیادی از زنان را مشاهده کردم که تا آن‌وقت آن‌ها را ندیده بودم. همه عباهای خود را به سر کشیده اما سینه و شانه چپ را برهنه کرده و با کف دست با آهنگ صدای روضه‌خوان به شانه و سینه زده و گریه می‌کردند. همین‌ که روضه تمام شد قلیان‌ها دست‌به‌دست گشت و کنیز سیاهی برای حضار قهوه آورد. ترکان خانم در این مدت ساکت و موقرانه نشسته بود؛ در صورتی که سایر زنان همه به سر و سینه می‌زدند. البته ابهت مقام او مانع بود که مانند سایر زنان رفتار کند».

رشت

ساموئل گوتلیب گملین، پزشک و گیاه‌شناس آلمانی است که به سبب پیگیری طرحی علمی با موضوع گیاهان، معادن و جانوران، به همراه چند نفر از دانشجویانش به ایران سفر کرد. وی همواره رویدادها و تجربیات سفر خود را یادداشت‌ می‌کرد و به بیان آداب و رسوم مردم شهرهای شمال ایران در مناسبت‌ها و موقعیت‌های مختلف می‌پرداخت. از این رو غلامحسین صدری‌افشاری یادداشت‌های ساموئل را با عنوان «سفر به شمال ایران» ترجمه و منتشر کرده که این وقایع در اردیبهشت ‌ماه سال ۱۱۵۰ روی داده است.

در بخش‌هایی از یادداشت‌های وی آمده است:

«در هر محله درِ خانه‌ها را با پارچه‌ سیاه می‌پوشانند و شب‌ها با مشعل و شمع در خیابان‌ها حرکت می‌کنند. هر محله با پرچم و علم خود حرکت می‌کند و آوازهایی می‌خوانند که برای این مراسم ساخته شده است. آنان با پای برهنه حرکت می‌کنند و خود را به‌شدت می‌زنند؛ به طوری که سینه‌شان سرخ و متورم می‌شود. آنان بارها نام پیامبر سوگوارشان را فرا می‌خوانند و در هر گوشه به دنبالش می‌گردند.

در روزهای نخست دسته‌های عزاداران فقط شب‌ها به راه می‌افتند اما روزهای آخر دسته‌های عزاداری در روز هم برپاست. در رشت به تعداد محلات، دسته‌های عزاداری وجود دارد. هر یک مکان استقرار ویژه‌ای دارند و به صورت تالاری وسیع که به هزینه‌ محله تزیین شده است. زری، مخمل، ماهوت، فلز، تفنگ، کلاه‌خود، میوه و… برای تزیین محل استقرار هر دسته به کار رفته که برای ادای احترام به امام حسین(ع) است.

در این اجتماع که رئیس هر محله مسئول آن است، قبر حسین(ع) دیده می‌شود. در آن شمشیری که با آن جنگید، کمان و تفنگش قرار دارد. در گوشه‌ دیگر خانواده‌اش اسیر شده‌اند. سمت دیگر تالار با شاخ، برگ شمشاد و سرو تزیین شده است. در آنجا گروهی ایستاده‌اند که با تولید صداهایی شدید به سینه خود می‌کوبند. در این حال نوحه‌خوانان به مناسبت این یا آن حادثه نوحه می‌خوانند. به همین مناسبت قهوه، چای و شربت به فراوانی توزیع می‌شود و قلیان هم فراموش نشده بود.

همین‌ که وقتش رسید، رئیس محله همراه دسته نوحه‌خوانان و جمعیت زیادی از تکیه خارج می‌شوند که در میان‌شان زنان هم وجود دارند. یک شیپور دسته را با پرچم‌ها همراهی می‌کند و یک یا ۲ اسب هم که به جواهرات آراسته‌اند به نشانه‌ اسب حسین(ع) در پیشاپیش دسته حرکت داده می‌شود. پسِ این گروه سینه‌زنان ظاهر می‌شوند که فریادشان را ۲ برابر بلندتر کرده‌اند و در پشت سر آنان اهالی محله شمع ‌در دست در چند گروه حرکت می‌کنند. آن وسایلی که به یاد حسین(ع) در تکیه قرار داده شده بود، همراه دسته حمل می‌شود. به این ترتیب دسته به سوی خانه‌ خان حرکت می‌کند.

در آنجا نوحه می‌خوانند و گریه می‌کنند. شبیه مراسمی که در تکیه اجرا کرده بودند. از آنجا همه‌ خیابان‌های شهر را دور می‌زنند. چون اینک در رشت هشت محله وجود دارد. هشت دسته هر روز در شهر می‌گردد و هر روز در خیابان‌های شهر غوغاست».

تهران

کارلا سرنا، سیاح و جهانگرد ایتالیایی است که در سفر خود به ایران در دوره‌ سلطنت ناصرالدین‌شاه تجربیات و مشاهدات خود در مناسبت‌های گوناگون را در قالب سفرنامه «مردم و دیدنی‌های ایران» به نگارش درآورده است. این سفرنامه توسط غلامرضا سمیعی ترجمه شده و از جمله سنت‌ها و آداب و رسوم بیان‌ شده در آن می‌توان به عزاداری و تعزیه‌خوانی در ماه‌های محرم و صفر اشاره کرد. آنچه کارلا سرنا بیان می‌کند در ارتباط با مراسم عزاداری مردم تهران در دی‌ ماه سال ۱۲۵۶ و همزمان با محرم سال ۱۲۹۵ است.

در نوشته‌های او آمده است:

«به من افتخار داده شد که از طرف شاه برای دیدن یک تعزیه به جایگاه زن سوگلی وی که لقب انیس‌الدوله دارد، دعوت شوم. یک خواجه‌سرا مرا از راه‌های پیچ‌درپیچ قصر به آنجا هدایت کرد. این جایگاه مربع شکل و بسیار تاریک بود. دیوارهایش از آجر قرمز تشکیل شده بود و یک بخاری دیواری‌ آن را گرم و روشن می‌کرد. از آنجا که انیس‌الدوله هنوز نیامده بود، توانستم خانم‌هایی را که در انتظارش بودند را از نظر بگذرانم.

تعداد زیادی زن خدمتکار می‌آمدند و می‌رفتند و قلیان و شربت و میوه‌ معمول را به حاضران تعارف می‌کردند. عده‌ای خواجه‌سرای سیاه و چند پسربچه‌ سفیدپوست نیز به آن‌ها کمک می‌کردند. چند زن اروپایی نیز حضور داشتند که یکی از آن‌ها را شاه فرستاده بود تا سخنان من و انیس‌الدوله را برای یکدیگر ترجمه کند. سرانجام علیاحضرت با عده‌ زیادی خانم‌های دعوت‌ شده که موکب وی را تشکیل می‌دادند، وارد شد. به ‌محض ورود او همگان از جای برخاستند و با کمال احترام سلام گفتند.

وی دوستانه دست خود را به ‌سویم پیش آورد و جایی نزدیک خود در قسمت جلوی لژ برایم معین کرد و به وسیله‌ خانم مترجم با من سخن گفت. سوگلیِ شاه به‌ دقت به اجرای نمایشنامه توجه می‌کرد و داستان را به ‌خوبی و به ‌تفصیل برای من توضیح می‌داد. او و همه‌ اطرافیانش اندوهگین بودند؛ ناله و ضجه می‌کردند و به یاد مصائب شخصیت‌های مقدس مذهبی خویش اشک می‌ریختند. پس از آن صحنه‌ جدیدی روی سکو به نمایش گذاشته شد. در این صحنه سردار شاهی نقشی بر عهده داشت که نه ‌تنها برای مردم بلکه از جهت خودش نیز نفرت‌انگیز بود.

در این صحنه بیوگان و اطفال خانواده‌ امام با وضعی حزن‌انگیز به شهر وارد می‌شوند. مردم کوچه و بازار به سوی آن‌ها سنگ می‌پرانند. یزید به آنان دشنام می‌دهد و اعلام می‌کند که به‌ زودی مجازات خواهند شد. سربازان سرهای امامان را در سینی‌های نقره با روپوش سرخ‌رنگ به مجلس یزید می‌آوردند. در این موقع که خلیفه و سردار از پیروزی‌های خود غرق شادی‌اند، تماشاگران محزون و متنفر با صدای بلند می‌گریند و بر سینه‌ خود می‌کوبند و با صدای بلند فریاد می‌زنند حسین حسین، حسین حسین. بازیگران نیز نقش خویش را به فراموشی می‌سپرند و در ناله و زاری با دیگران هم‌صدا می‌شوند».

منبع: ايسنا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *