هفت نمونه از ضربات رژیم پهلوی بر فرهنگ کشور
سیاستهای نوسازی و ریلگذاریهای کلان توسعه در هر کشوری، برآمده از ساختارهای فکری-فرهنگی و البته باتوجه به شرایط اقلیمی و اقتصادی آن کشور است. شرط آنکه، این سیاستگذاری اولا مستقل بوده و ثانیا با هدف توسعه «واقعی» و همه جانبه شکل گرفته باشد.
به گزارش ایسنا، پایگاه «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» در ادامه نوشت: سیاستهای نوسازی در رژیم پهلوی، چه در زمان رضاشاه و پایه گذاری حکومتی مطلقه و پاتریمونیال، و چه حکومت پهلوی دوم و نضج بورژوازی کمپرادور در نقطه مرکزی حرکت سازیهای کلان، از این دو شرط تهی بودند.
ازسویی، این دو فرد، صرفا مهرههایی برای تضمین و تداوم منافع انگلستان و سپس آمریکا بودند و از سوی دیگر، نگاهی کلان به مولفهها و خروجی سیاستهای اصلاحی و نوسای پهلوی بیانگر آنست که این سیاستها، بیش از آنکه به قصد خدمت به مردم ایران و توسعه کشور باشد، در راستای تداوم قدرت خود رژیم و تقویت کننده پایگاههای مشروعیت بخش آن بوده است.
خروجی این دو آسیب آنست که نوسازی در عصر پهلوی، نه تنها برآمده از ویژگیهای فکری و فرهنگی بومی ایران نبود، بلکه در قامت ستیزگری تمام عیار علیه آن طراحی و اجرا شد. اینگونه بود که دین و فرهنگ دینی، به عنوان شاخصترین مولفهی اعتقادی-فرهنگی مردم مورد انواع هجمههای رسمی و حکومتی قرار گرفت.
پهلویسم از سه طریق کلی علیه دین و فرهنگ مذهبی که آن را مهمترین رقیب تداوم استبداد خود میدید، به مبارزه برخاست:
الف. مبارزه با روحانیت به عنوان مهمترین نهاد دینی
ب. مبارزه با باورهای مذهبی
ج. مبارزه با شعایر مذهبی [۱]
این محورها، در ابعاد و سطوح گوناگون نمود یافت که در این نوشتار، مصادیقی از آن بررسی می شود.
۱. کشف حجاب و لباس متحدالشکل
رضاخان پس از سرکوبی خونبار مخالفان و تثبیت پایههای قدرتش، از سوی انگلیس، مأموریت یافت فرهنگ اسلامی را از صحنه زندگی مردم خارج کرده، فرهنگ غرب را جانشین آن نماید. این «ماموریت» و عدم استقلال رضاشاه در تصمیمات ضددینی مورد تاکید حضرت امام بوده است.[۲] دستور کشف حجاب و اجبار مردان به پوشش غربی از برنامههایی بود که رضاخان پس از سفر ترکیه در این راستا صادر کرد:
«در خرداد ۱۳۱۴، یک روز رضاخان هیأت دولت را احضار کرد و گفت باید در قدم اول کلاهها تبدیل به شاپو بشود… و نیز باید شروع به رفع حجاب زنها نمود و چون برای عامه مردم دفعتاً مشکل است اقدام کنند، شما وزرا و معاونین باید پیش قدم بشوید و هفتهای یک شب با خانمهای خود در کلوپ ایران مجتمع شوید… و به حکمت، وزیر فرهنگ، دستور داد که در مدارس زنانه، معلمان و دخترها باید بدون حجاب باشند و اگر زن یا دختری امتناع کرد، او را در مدرسه راه ندهند».[۳]
نهایتا قانون کشف حجاب در ۱۷ دی ماه همان سال ابلاغ و با خشونت بسیار اجرا شد. در خاطرات صدر الاشراف آمده است: «در اتوبوس زن با حجاب را راه نمیدادند و در معابر پاسبانها از اهانت و کتک زدن به زنهایی که چادر داشتند، با نهایت بی پروایی و بی رحمی فروگذار نمیکردند. حتی بعضی از مأمورین، به خصوص در شهرها و دهات، زنهایی که پارچه روی سر انداخته بودند، اگرچه چادر معمولی نبود، از سر آنها کشیده، پاره میکردند و اگر زن فرار میکرد، او را تا توی خانهاش تعقیب میکردند و به این هم اکتفا نکرده، اتاق زنها و صندوق لباس آنها را تفتیش کرده، اگر چادر از هر قبیل میدیدند، پاره میکردند یا به غنیمت میبردند». [۴]
۲. ممنوعیت عزاداری برای سیدالشهداء
رضاخان با علم به ظرفیت والای عزاداری محرم در مبارزه با جور، و نیز عمق ارادت قلبی مردم ایران نسبت به این مکتب، در سالهای منتهی به پادشاهی خود، منافقانه پیشقراول عزاداری بود: «در روز عاشورا نیز رضاخان میرپنج، دسته قزاق را با یک هیئت از صاحبمنصبان در جلو و افراد و بیرقها و کتل با نظم و تشکیلات خاصی از قزاقخانه حرکت و از میدان توپخانه، خیابان ناصریه به بازار آورد. در حالی که سردارسپه با یقه باز و روی سرش کاه و بیشترِ دسته بر سرشان گل مالیده بودند، با پای برهنه وارد بازار شدند»[۵]
وی پس از رسیدن به قدرت در نقشهای درازمدت به منع مطلق عزاداری محرم رسید. در محرم ۱۳۱۰ ش عزاداری قزاقخانه به تکیه دولت منتقل و بسیار محدود شد.[۶] در محرم سال بعد مردم شاهد کاهش تعطیلات محرم از چهار، به سه روز بودند و چند روز پس از ابلاغ قانون کشف حجاب، در اسفندماه ۱۳۱۴ قانون ممنوعیت به راه انداختن دسته سینه زنی و محدود بودن عزاداری به روضه خوانی در تکیه ها و مساجد ابلاغ شد. دوسال بعد با هدف «خرافه زدایی» از میان مردم، روضه خوانی نیز ممنوع شد. مخالفت با مراسم عزاداری تا آنجا رسید که «کاروان شادی (کارناوال) در ایام عاشورا بهراه انداختند و صنوف مجبور شدند در برپایی این کاروانها شرکت و هر صنفی دسته خود را شرکت دهد. تا جایی که در اواخر حکومت رضاخان حرکت کارناوالها مصادف بود با شب عاشورا، و دستههای رقاصهها با ساز و آواز به پایکوبی و رقص در شهر به گردش درآمدند».[۷]
۳. سپاه دین
شاه در راستای اقدامات ضددینی خود و به ویژه ذیل اقدامات متعددش علیه روحانیت، در اوایل دهه پنجاه دستور تشکیل سپاه دین را صادر کرد که از مشمولان خدمت وظیفه طلبه و زیر نظر سازمان اوقاف تشکیل می شد. مهمترین هدف این تلاش، قطع ارتباط معنوی مردم با روحانیت بود[۸]. در حقیقت رژیم اهداف ضد دینی خود را ذیل عناوینی فریبنده چون سپاه دین و دانش پنهان مینمود. به اعتقاد دکتر جواد منصوری: «اهدافی که پشت پرده این طرح بود عبارت بودند از:
۱- اسلام زدایی از جامعه ایران
۲- نفوذ فرهنگ و ارزشهای آمریکایی در ایران
۳- استقرار نظام سرمایهداری در کشور.»[۹]
امام خمینی(ره) بلافاصله درپیامی شدیداللحن فرمودند: «این نقشه خطرناک را کشیده اند تا به خیال باطل خود دست علمای اعلام و مبلغین را کوتاه کرده و اسلام را به وسیله عمال خود بازیچه قرار دهند و اساس دیانت را برچینند تا به مقصد خود که قبضه کردن تمام ذخایر کشور است برسند و ملت مُسْلم را عقب مانده و استعمارزده نگه دارند.»[۱۰]
۴. سینما
هنر در روال طبیعی خود، ابزاری برای شناسایی و نیز بازتولید و توسعهی هر فرهنگ به شمار میرود و به نوعی، آیینه و عصارهی فرهنگ جوامع را در هنر میتوان یافت. هنر سینما در دوران پهلوی اما، جنبهای کاملا حکومتی یافت و پهلوی با صرف هزینه های برنامه ریزی شده، آن را ابزاری برای مسخ فرهنگی جامعه و دین زدایی تبدیل نمود.
در این فیلمها، هرچیز که به نوعی با دین و فرهنگ مذهبی ارتباط داشت به سخره گرفته میشد؛ از جمله میتوان به فیلم سخیف «محلّل» ساخته نصرت کریمی اشاره داشت که با هدف تحقیر احکام والای اسلام به پرده رفت.
در سناریوی فیلم فارسیهای پهلوی فارغ از سخیف و تهی بودن سناریو و در یک کلام، فقدان فیلمنامه، آنچه محوریت مییابد ترویج عامدانه و اغراق آمیز صحنههای مبتذل است.
سعید کنگرانی بازیگری که در نیمه دوم دهه ۱۳۵۰ ناگهان به یک فوق ستاره تبدیل شد در مصاحبه ای مبسوط، پرده از گوشهای از اقدامات عامدانه رژیم در ترویج ابتذال در سینما برداشته است. وی میگوید: «وقتی سیستمی میخواهد فسادی را طبق دستور یا دکترینی وارد فرهنگ سرزمینش کند، سینمای آن هم فیلم چشمه «آربی آوانسیان» میشود که در آن یک بازیگر زن را عریان میکند؛ کاری که در سینمای ما سابقه نداشت و برایش خیلی زود بود. دقیقاً دستهایی در کار بود که مثلاً دخترهای فراری را که قبلاً وارد سیستم روسپیگری میشدند، وارد سینما کنند. یکی دو تا هم نبودند. کمپانیهای موسیقی، استودیوهای مختلف با هم grant میگذاشتند و دستور از بالا میرسید. مثلاً آقای هویدا وقتی به سندیکای بازیگران یا تهیهکنندگان میرفت، اینها برای اظهار غلامی و نوکری شاه، نقششان را زمین میزدند، چون میدانستند امریهای آمده که این دکترین باید اجرا شود و اگر نکنند…»[۱۱]
البته فساد برآمده از سینما به سینما محدود نبود و خروجی این فساد سیستماتیک، بخشی از مردم را قربانی میکرد: « (سران سینما) دخترها را «ستارهدار» میکردند و بعد برای شیوخ عرب صادر میشدند. ما درباره دورهای حرف میزنیم که دکترین رژیم شاهنشاهی تلاش میکرد چهار نعل خودش را به الگوی آمریکا برساند.»[۱۲]
۵. ترویج فرهنگ خودباختگی
گرچه حتی تقی زاده نیز بعدها نسخه «از سر تا نوک پای فرهنگی شدن» خود را خطا دانست؛ اما پهلوی در تمام مقاطع حیات خود به عملیاتی کردن آن متعهد ماند. رضاشاه به تصریح میگوید: «ما باید صورتا و سنتا غربی شویم»[۱۳] و بنیادهای نوسازی قهقرایی ایران را اینگونه ریل گذاری نمود؛ مسیری که توسط فرزندش تداوم یافت. این «ماموریت» دو سر داشت: مبارزه با تعلق خاطر مردم نسبت به داشتههای خود از طریق تحقیر فرهنگ ایرانی-اسلامی، و اعتلای اغراق آمیز و تحریفی تصویر غرب در ذهن آنان.
این تلاش دوسویه در جای جای رفتار و گفتار سران رژیم هویدا بود که جمله مشهور رزمآرا که «ایرانی خودش لولهنگ را هم نمیتواند بسازد» تنها مصداقی از آنست. مقام معظم رهبری خاطرهی خود از این سیاست رژیم را اینگونه بیان میفرمایند: «در همان دوره طاغوت یک فردی از بلندپایگان دولتی که تصادفاً بنده را توی یک مجلسی – ما که با اینها هیچ وقت ارتباطی نداشتیم- این رو کرد به ما و گفت: چی چی را انتقاد میکنید؟ ما مثل آقا نشستیم، کشورهای دیگر مثل نوکر دارند برای ما کار میکنند، کالا میفرستند داخل؛ این بد است؟ شما ببینید؛ این منطق دولتمردان دورهی طاغوت بود! حالا ظاهرش این منطق است، باطنش چیزهای دیگر بود.[۱۴]
۶. ترویج نظام مند مراکز فساد
علاوه بر بروز فساد جنسی و اعتیاد در سطح جامعه و شهر از طریق ترویج برهنگی عمومی، سینما و..، شهرکهایی به عنوان مرکز فساد دایر شد که رسالتی جز نابودی فرهنگ بومی و دینی کشور نداشت. از جمله میتوان به ساخت شهر نو با مساحت ۱۳۵ هزار متر مربع اشاره داشت که هزاران زن فاحشه را در خود جای داده بود و «هفتاد تا هشتاد درصد آنها به انواع بیماری دچار بودند و فرزندان نامشروعی که در این شهرک متولد میشدند به پرورشگاه انتقال مییافتند» این مراکز فساد، برای جامعه هدف با وضعیت اقتصادی مختلف تدارک دیده شده بود. فارغ از مراکزی چون کاباره شکوفه نو که مخصوص اعیان و مقامات بود و تصمیمات مختلف کشور در آن اتخاذ می شد، در سراسر سطح شهر، دیسکوهای ارزان قیمت، جوانان کم درآمد را به خود جذب، و اسیر مفاسد جنسی و اعتیاد میکردند.[۱۵]
از دیگر مظاهر بسط سیستماتیک انحطاط در جامعه توسط رژیم پهلوی و دربار، حضور مستقیم آنان در شبکه توزیع مواد مخدر و به ویژه هروئین بود. فارغ از دستگیریها و رسواییهای متعدد نزدیکان دربار در کشورهای مختلف، رسواییهای مکرر اشرف پهلوی به عنوان ابرقاچاقچی مواد مخدر، او را در محافل جهانی شهره کرده بود. فردوست مینگارد: «اشرف قاچاقچی بینالمللی بود به طور مسجل عضو مافیای امریکاست و او به هرجا که میرفت در یکی از چمدانهایش هروئین حمل میکرد و کسی هم جرئت نمیکرد آن را بازرسی کند».[۱۶]
۷. جشن هنر شیراز
مرور سالها، عمق لجنزاری که رژیم پهلوی تحت عناوینی چون «تمدن بزرگ» برای انحطاط ایران طراحی کرده بود را علنیتر مینمود. جشن هنر شیراز که در سالهای پایانی حیات این رژیم برگزار شد؛ تنها جلوه ای از این طراحی است.
سفیر وقت انگلیس که از شاهدان عینی جشن هنر است درخصوص شگفتی خود از اوج ابتذال این مراسم، اینگونه مینگارد: «در سال ۱۹۷۷ از نظر کثرت صحنههای اهانتآمیز به ارزشهای اخلاقی ایرانیان از جشنهای پیشین فراتر رفته بود. به طور مثال یک شاهد عینی صحنههایی از نمایشی را که موضوع آن آثار شوم اشغال بیگانه بود برای من تعریف کرد. گروه تئاتری که این نمایش را ترتیب داده بودند یک باب مغازه را در یکی از خیابانهای پر رفت و آمد شیراز اجاره کرده و ظاهراً میخواستند برنامه خود را به طور کاملاً طبیعی در کنار خیابان اجرا کنند. صحنة نمایش نیمی در داخل مغازه و نیمی در پیادهرو مقابل آن بود. یکی از صحنهها که در پیادهرو اجرا میشد تجاوز به عنف بود که به طور کامل (نه به طور نمایشی و وانمودسازی) به وسیله یک مرد (کاملاً عریان یا بدون شلوار ـ درست به خاطر ندارم) با یک زن که پیراهنش به وسیله مرد متجاوز چاک داده میشد در مقابل چشم همه صورت میگرفت. صحنه مسخره دیگر پایان نمایش هم این بود که یکی از هنرپیشگان اصلی نمایش باز هم در پیادهرو شلوار خود را کنده هفتتیری در پشت خود میگذاشت و به این ترتیب تظاهر به انتحار میکرد. این موضوع را با شاه در میان گذاشتم و به او گفتم اگر چنین نمایشی به طور مثال در شهر «وینچستر» انگلیس اجرا میشد کارگردان و هنرپیشگان آن جان سالم بدر نمیبردند. شاه مدتی خندید و چیزی نگفت».[۱۷]
پینوشتها:
[۱] . حسینی زاده، سیدمحمدعلی، اسلام سیاسی در ایران، قم، دانشگاه مفید، ۱۳۸۹، ص۱۱۷
[۲] . ن ک صحیفه امام، ج ۲، صص۳۹۶-۳۹۸
[۳] . یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، ج ۴، ص۳۰۲
[۴] . محسن صدر، خاطرات صدر الاشراف،ص ۲۱۱
[۵] . حسن اعظام قدسی، خاطرات من، ج ۲، ص ۶۹۳
[۶] . پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، رفتار متناقض رژیم پهلوی با عزاداری امام حسین(ع)، ۱۱/ ۷/ ۱۳۹۵
[۷] . همان
[۸] . ازغندی، علیرضا، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، تهران، سمت، ۱۳۸۶، ص ۱۱۴
[۹] . جواد منصوری، نشست شناخت بنیان های تفکر رژیم شاه ، تارنمای سازمان اسناد و کتابخانه ملی، ۱۸/ ۱۰ /۱۳۹۱
[۱۰] . صحیفه امام؛ ج ۲، صص ۳۹۶-۳۹۸
[۱۱] . سعید کنگرانی، سینما نابودم کرد، عصر اندیشه، ش۸، شهریور۱۳۹۴
[۱۲] . همان
[۱۳] . یحیی دولت آبادی، پیشین
[۱۴] . بیانات، ۱۶/ ۶/ ۱۳۸۹
[۱۵] . ن ک اسنادی شرمآور از ترویج فساد اخلاقی توسط رژیم پهلوی، جهان نیوز، ۲۳/ ۱۱/ ۱۳۹۸
[۱۶] . خاطرات حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول، مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، ۱۳۶۹، ص۲۳۷.
[۱۷] . غرور و سقوط، خاطرات آنتونی پارسونز سفیرسابق انگلیس در ایران، صص ۵۰ و ۹۰-۹۲
انتهای پیام