چاپ خاطرات رزمنده عراقی عضو قرارگاه سِرّی جنگ تحمیلی
سیدرسول موسوی(مجمد موسوی) عراقی الاصل، اهل العماره عراق است که در دوران دفاع مقدس رزمنده «قرارگاه سِرّی نصرت» سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران بود و در اردوگاه «موصل ۲» دوران اسارت خود را سپری کرد.
به گزارش ایسنا، کتاب «زمینی که مرا بالا برد» خاطرات شفاهی آزاده سرافراز سیدرسول موسوی به نویسندگی محبوبه سادات رضوینیا است.
سید رسول موسوی (مجمد موسوی) عراقی الاصل، اهل العماره عراق است که در دوران دفاع مقدس رزمنده «قرارگاه سِری نصرت» سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران بود و در اردوگاه «موصل ۲» دوران اسارت خود را سپری کرد. کتاب خاطرات این رزمنده از سوی انتشارات سوره مهر به تازگی رونمایی شده است.
*اطلاعاتی از قرارگاه بهکلی سری
*نباید از این فرمانده اسمی برده میشد
در بخشی از این اثر میخوانیم: «…این روزها ستارههای حلبی زیادند. سوپراستارها هم؛ اما مردهایی را از جنس ستاره، که کم و بیش در گذر زمان رنگ گمشدگی گرفته اند، دیگر شاید به ندرت بشود با چشم معمولی دید. سال های خیلی دور به دوستی مان گرفتیم و حالا کمی فقط کمی آن هم در نظر عده انگشت شماری از ما آشنا می آیند.
( سیدرسول موسوی) مجاهد عراقی، را نمی شناختم و اعتراف می کنم اصلا به ذهنم خطور نمی کرد یک روز بخواهم روزهای زندگی چنین آدمی را این طرف و آن طرف کنم و حتی قالبی از جنس نوشته های کاغذی برای آن ها بگیرم. زمانه اش که دستم آمد و شد صفحات کتابی که نوشتم، تازه فهمیدم هنوز هم انسان هایی همین حوالی پیدا می شوند که نفس می کشند و جنس شان در مقایسه با انبوه مجسمه های گوشتی دور و برمان آن قدر ها توفیق دارد که بشود مثل یک ستاره، نقش و نگار کارهایی را که کرده اند جلوی چشم بگذاریم و برای راهی که می رویم نشانه کنیم و…»
سید رسول موسوی (مجمد موسوی) عراقی الاصل، اهل العماره عراق است که در دوران دفاع مقدس رزمنده «قرارگاه سِری نصرت» سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران بود و در اردوگاه «موصل ۲» دوران اسارت خود را سپری کرد. کتاب خاطرات این رزمنده از سوی انتشارات سوره مهر به تازگی رونمایی شده است.
*اطلاعاتی از قرارگاه بهکلی سری
*نباید از این فرمانده اسمی برده میشد
در بخشی از این اثر میخوانیم: «…این روزها ستارههای حلبی زیادند. سوپراستارها هم؛ اما مردهایی را از جنس ستاره، که کم و بیش در گذر زمان رنگ گمشدگی گرفته اند، دیگر شاید به ندرت بشود با چشم معمولی دید. سال های خیلی دور به دوستی مان گرفتیم و حالا کمی فقط کمی آن هم در نظر عده انگشت شماری از ما آشنا می آیند.
( سیدرسول موسوی) مجاهد عراقی، را نمی شناختم و اعتراف می کنم اصلا به ذهنم خطور نمی کرد یک روز بخواهم روزهای زندگی چنین آدمی را این طرف و آن طرف کنم و حتی قالبی از جنس نوشته های کاغذی برای آن ها بگیرم. زمانه اش که دستم آمد و شد صفحات کتابی که نوشتم، تازه فهمیدم هنوز هم انسان هایی همین حوالی پیدا می شوند که نفس می کشند و جنس شان در مقایسه با انبوه مجسمه های گوشتی دور و برمان آن قدر ها توفیق دارد که بشود مثل یک ستاره، نقش و نگار کارهایی را که کرده اند جلوی چشم بگذاریم و برای راهی که می رویم نشانه کنیم و…»