چرا مردان داخل شعر به ساندویچی نمی‌روند؟


چرا مردان داخل شعر به ساندویچی نمی‌روند؟

سعید فلاح‌فر با بیان تاثیری که گذر زمان و تغییر وضعیت زندگی و جامعه بر کلمات رایج در شعر هر زمان می‌گذارد از جای خالی کلمات امروزی در شعر امروز می‌گوید.

این شاعر و دکترای پژوهش هنر در یادداشتی با عنوان «زبان – زمان» که آن را در اختیار ایسنا قرار داده، آورده است: «صوفی، اسب، شمشیر، چنگ، کشتی، نارنج، ناوک، هزار و بلبل، مشک ختن، تریاک، مطرب، آبگینه، قلم و مرکب، مغبچه، پیک و چاپار، میخانه، سرخاب، مرهم، زنار، کاروانسرا، شحنه، داروغه، اسکندر، جرس و…

این کلمات را که کنار هم بچینیم، الزاماً به دایره واژگانی شعر کلاسیک ارجاع خواهد داد. این اسامی و صفات و … از متن کلام روزگار جاری زمانه انتخاب شده‌اند و در دوره شاعران استفاده کاربردی در زندگی روزمره داشته‌اند. مردم اسب‌سواری می‌کردند. با شمشیر می‌جنگیدند. با سرمه و سرخاب آرایش می‌کردند. داستان «لیلی و مجنون» می‌خواندند. مطربان چنگ می‌نواختند. طبیبان برای بیماران، مرهم و تریاک تجویز می‌کردند. با کشتی به سفر می‌رفتند.

بعضی از این کلمات، مثل کشتی، پنجره، بربط، جام شراب، آینه، قفل و کلید و… همچنان در فهرست واژگان کاربردی در زندگی فعلی و با همان معانی استعاری هستند. بعضی هم مثل گرز، دینار، کمند و… تنها در متون کهن و در گنجینه زبان محفوظ مانده‌اند. بعضی هم مثل چراغ، تیر و کمان، سکه، گنج، کلاه‌خود، قیر، عکس، اجاق، زندان، پرواز و… با اندکی تغییر معنی و مصداق، همچنان در زبان امروزی به کار می‌روند. بعضی هم مثل مدرسه، کافور، درویش، زاهد و… با تغییر در معانی استعاری استفاده می‌شوند. در مفاهیم و مضامین هم این تقسیم‌بندی به چشم می‌خورد، اگرچه به ملموسی این اسامی نباشند.

اما به نظر می‌رسد در شتاب تغییرات عصر، زبان از زمان جا مانده است.

شمشیر جایش را به تفنگ داده است، مرهم جایش را به ضماد و دارو. خانه‌ها به جای شمع و مشعل و… با لامپ روشن می‌شوند. رفت و آمدهای شهری و بین شهری با اتومبیل انجام می‌شود. غیر از زاهدان و صوفیان و قلندران و… مشرب‌های فکری متنوع و نمایش‌های اجتماعی زیادی مثل هیپی‌گری، پانک و… در جهان رایج شده‌اند. هفت قلم آرایش به ده‌ها قلم آرایش افزایش پیدا کرده است. سبک زندگی به کلی متحول شده و ابزارهای تازه‌ای به بدیهی‌ترین ملزومات زندگی تبدیل شده‌اند. یخچال، آب لوله‌کشی، برق، اینترنت، تلویزیون، روزنامه، پلاستیک، نفت و… جزئی از روزمرگی‌های مردم این زمانه است. سینما، بانک، موزه، قهوه‌خانه، اتوبوس، میوه‌های غیربومی، ظروف تفلون، دوچرخه، فوتبال، راهپیمایی‌های مدنی و… در ساخت جامعه امروزی و روحیات شخصی نقش دارند. چه میزان از این واقعیات زندگی در زبان امروزی جایگاه پذیرفته‌شده‌ای دارند؟ نمی‌شود در برداشتی تقلیدی، آن هم در میانه عصر فناوری، عاشق را همیشه سوار بر اسب به دیدار معشوقی فرستاد که زیبایی صورتش با خال لب و کمان ابرو نمایش داده می‌شود. نمی‌شود پهلوانی را به قطر بازو گره زد. چرا مردان داخل شعر، همچنان که اجدادشان در شعر فارسی لقمه‌ای در سفر می‌خورند، به ساندویچی‌های امروزی نمی‌روند؟ وقتی حیات باقی است و وقایع اجتماعی دیگری بر جامعه جهانی می‌گذرد، مگر می‌شود تلمیحات شاعرانه به داستان‌های تکراری و وقایع دور و دوره‌های تاریخی خاصی بسنده کند؟

در شعر امروز (یا بهتر بگوییم در میراث شعری دهه چهل تا هفتاد شمسی) تعداد کلماتی که توانسته‌اند جایی مبرای از طعنه و نقد پیدا کنند به چند نمونه محدود می‌شوند. از جمله می‌توان به قطار، گلوله، خیابان، چای و… اشاره کرد. به اضافه کلماتی مثل کافه، ساعت، سیگار، نیمکت و…  که با اندکی تردید در این جمع جای دارند. تعدی و تخطی از این قاعده در قالب‌های کلاسیک جرمی بود وحشتناک و غیرقابل گذشت و نشانه‌ای صریح برای بی‌سوادی و بیماری طبع و قریحه سراینده. تا آن‌جا که برخی افراطیون حتی تصنع و استفاده از کلمات مهجور و مرده را مایه‌ای برای تفاخر به غنای شاعرانگی خود می‌دانستند. اما شعر نو و سپید همزمان با ورود به مضامین جدید، توانست تا حدودی خود را از این قید نانوشته رها کند. با این وجود وقتی فروغ فرخزاد از کلماتی مثل «چرخ خیاطی» در یکی از شعرهایش استفاده کرد، آن‌قدر غریب بود که مجبور شد در مصاحبه‌ای از این انتخاب دفاع کند. پیش از نیما کسی تصور نمی‌کرد می‌شود برای «مرغ آمین» و «داروک» جایی در شعر فارسی پیدا کرد. یا وقتی بعد از چندین دهه که مردم به سجل و شناسنامه عادت کرده بودند، «جلد شناسنامه» در شعر قیصر امین‌پور بسیار بدیع می‌نمود. تا جایی که حضور تعبیرات و کلماتی مثل «بانک»، «اکسیژن»، «سنجد»، «موسیقی»، «حوض» و… ـ و حتی واژه‌های کهنه‌تری مثل «پاسبان»، «قایق»، «فانوس» و… ـ که از کلمات رایج گفتار روزمره مردم محسوب می‌شود، در شعر سهراب سپهری نوعی تشخص به شمار آمد. همین‌طور است «ساعت کاسیو» در شعر علیرضا قزوه یا «استفراغ»، «چراغ قرمز»، «گذرنامه» و… در شعر محمدعلی سپانلو.

در موارد بسیاری هم شاعران برای درهم شکستن این قداست کذایی و عادت ادبی، تلاش‌هایی انجام داده‌اند. اما از آن‌جا که در شعر «کوشش» مغلوب «جوشش» است، این تلاش‌ها نتوانسته‌اند به امری سیال و جاری و طبیعی و مقبول تبدیل شوند و همچنان به شکل وصله‌ای ناجور به قامت شعر به چشم آمده‌اند. در یک محاسبه عددی، انگار تناسبی میان دایره واژگانی روز و دایره واژگانی شعر برقرار نیست. جای انبوهی از کلمات مرسوم امروزی در شعر امروز خالی مانده و شاعران نتوانسته‌اند از ظرفیت کلامی و عاطفی این واژه‌ها برای بیان شاعرانه و ارتباط طبیعی با مخاطب، خوب استفاده کنند. کافی است نگاهی به اطراف بیندازیم و عدم حضور شاعرانه اسباب و صفات و اسامی و کارکردهای پیرامونی خود را شماره کنیم. این مقایسه نه دفاعی است از «توهم جسارت» بعضی جوان‌ترها و نه به این معنی که دایره واژگانی شعر الزاماً باید منطبق با الگوی زبان رسمی و یا محاوره‌ای باشد. منظور ذکر آزادی ورود طبیعی اجزاء زبان به «زبان و شعر» شاعر است همچنان که قاعده تاریخ ادبیات بوده، به جای اکتفا به گذشته و تبعیت از مجوزهایی که شاعران گذشته صادر کرده‌اند.

در این میان نمی‌شود از آورده‌های شاعران نوپرداز هم غافل شد. مخصوصاً لازم است در این موضوع به ورود واژه‌های بیگانه هم اشاره کرد. مثل کلمات «پیانو»، «سونات» و… در شعر احمد شاملو و یا مثل اسامی اشخاص از جمله «شوپن» در شعر رضا براهنی و آن ترکیب جنجالی «می‌شوپند». همان‌طور که مهدی اخوان ثالث به بعضی کلمات گذشته هیئت نونوار و امروزی داد، شاعرانی مثل شاملو هم توانستند با ترکیبات خودساخته، به توسعه زبان شعر فارسی کمک کنند. نمادسازی از کلمات و نشانه‌سازی هم نمونه‌هایی در شعر امروز دارد. استفاده از تعابیر کنایی با «سرب»، «شقایق»، «جنگل»، «خروس»، «فنجان» و… از ابداعات همین دوره‌اند.

اما با پذیرش این مهم که شاعران کلاسیک با زبان و کلام روزگار خود شعر گفته‌اند نه به قصد ثقیل‌گویی، ناگزیر باید اعتراف کنیم در غیاب غریب و صد البته گسست‌آفرین کلمات و اسامی جدید، همه این دستاوردها با سرعت تغییرات زندگی و تطورات کلام و زبان رایج قابل قیاس نیست.»

انتهای پیام

منبع:ایسنا


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *