گذشته هرگز نگذشته!


گذشته هرگز نگذشته!

جامعه‌ای که فهم درستی از گذشتۀ خود ندارد، هرگز نمی‌تواند درک درستی از امروز خود بیابد؛ چرا که به قول ادوارد سعید «گذشته هرگز نگذشته‌» و روایتِ گذشته، نگاه به امروز را می‌سازد و در امروز جاری است.

به گزارش ایسنا، در یادداشتی در عصر ایران به قلم امید جهانشاهی آمده است: «بدون برخورداری از درکی جامع و واقع‌بینانه از تاریخ و روند تحولات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور، نه می‌توان از چیستی مسایل امروز ایران سخن گفت و نه برای چرایی این مسایل تحلیلی به دست داد. حتی ترسیم تصویر مطلوبی از آینده کشور در گرو درک وضعیت امروز و دیروز است.

جامعه‌ای که فهم درستی از گذشتۀ خود ندارد، هرگز نمی‌تواند درک درستی از امروز خود بیابد؛ چرا که به قول ادوارد سعید «گذشته هرگز نگذشته‌» و روایتِ گذشته، نگاه به امروز را می‌سازد و در امروز جاری است.

ذهنیت اغلب ما از تاریخ سیاهه‌ای است از سلسله‌های پرمصیبتِ شاهانِ پُرمعصیت. همین ذهنیت بر نحوۀ نگاه و قضاوت ما بر رویدادهای امروزمان بیشترین تأثیر را بر جای گذاشته است. تاریخ اما سرشار است از فرازهای غرورانگیز در کنار لغزش‌های خسارت‌خیز و در گذارهای حساس هم انسان‌های راستین را به خود دیده و هم دغل‌کاران و بدکاران را.

تحلیل این که چرا ذهنیتِ ته‌نشین شدۀ جامعۀ ما از تاریخ، تلخ و سیاه است، مجالی فراخ می‌طلبد اما رد پای آن را هم در مُبلّغان رژیم پهلوی اول می‌توان جُست که می‌خواستند رضاخان را پایه‌گذار همۀ مظاهر مدرن از مدرسه و ارتش و … معرفی کنند (حال آن که مدرنیسم ایرانی ولو با شتاب کمتر با جنبش مشروطه و بعضا از عصر ناصری شروع شده بود) و هم در مبلغان پهلوی دوم و بعد از آن و هم البته پروپاگاندای دروغین گفتمان چپ که گفتمان غالب روشنفکری چند دهه در تاریخ متأخر بوده است. تاریخ، ریشه است و از جامعۀ ریشه‌سوخته چگونه می‌توان انتظار هویت ملی و دینی داشت؟

ژان پل سارتر در رمان تهوع می‌نویسد: «انسان همواره روایت‌گر است و در میان روایت‌های خود و دیگران زندگی می‌کند.» روایت‌های عمدتاً نفرت‌انگیز و تحقیرآمیز از تاریخ بر نحوۀ قضاوت‌های امروزمان تاثیر نمی‌گذارد؟ با هویت ملی و غیرت و پای‌بندی به آداب و سنت‌های ملی و دینی چه می‌کند؟

آیا وقت آن نرسیده است که با تاریخ آشتی کنیم و به جای روایت‌هایی سراسر سیاه، نگاهی خاکستری داشته باشیم و البته فرازهای غرورانگیز را برکشیم و به آنها ببالیم تا بدانیم چه بزرگانی در چه شرایطی چه مرارت‌هایی کشیده‌اند؟

استاد عبدالحسین زرین‌کوب در کتاب «تاریخ در ترازو» توضیح می‌دهد که چگونه آشنایی با تاریخ به تمامی آن چه پیرامون انسان است، معنی می‌بخشد و می‌نویسد: «آشنایی با تاریخ انسان را از بسیاری فریب‌های حقارت‌آمیز، از بسیاری از دل‌خوشی‌های بی‌حاصل نگه می‌دارد و نگاه انسان را آن مایه، قدرت تعمق می‌بخشد که در ورای حوادث، آنجا که چشم عادی چیزی نمی‌بیند، نفوذ می‌کند و زندگی محدود و کوتاه خویش را از طریق تاریخ با زندگی دراز گذشتۀ انسانیت پیوند دهد و آن را عمیق‌تر و پرمعنی‌تر کند.»

بی‌تردید از مهم‌ترین رسالت‌های رسانه‌ها تقویت همبستگی ملی و انتقال میراث ملی به نسل حاضر است و یکی از مهم‌ترین ابزارهای آن گفتن از تاریخ کشور است. آن چه استاد زرین‌کوب عمق‌بخشیدن به درک و قضاوت جامعه خوانده آشنایی جامعه با تاریخ است که در گام نخست مستلزم آشتی با تاریخ است.

برنامه‌های مستند و به‌ویژه سریال‌های تلویزیونی و فیلم‌های سینمایی نقش پررنگی در ایفای این خویش‌کاریِ اساسی و تقویت هویت ملی و دینی و همبستگی ملی دارند. پس چرا سریال نسازیم از کریم‌خان زند که محبوبیت او در تاریخ ایران کم‌نظیر است؟ پادشاهی مردم‌دار که هرگز تاج بر سر نگذاشت و از تجملات پرهیز کرد و همۀ عمر خود را وکیل رعایا نامید. وضعیت عمومی در دوره او به مراتب بهتر بود از آن چه ایران تجربه کرده بود. او راه‌ها را از راهزنان پاک و گزمه‌ها مستقر کرد. شهرها را سامان داد و امور دیوانی را نظم بخشید.

از تلاش‌های شاه عباس برای صلابت ایران در عهد صفوی، فاخرتر سوژه‌ای هست؟ برای نخستین بار ارتشی ۴۰ هزار نفری را سامان داد و به بیش از ۱۰ سال بی‌ثباتی و جنگ داخلی پایان داد. سپس روابط بازرگانی خود را با اروپا گسترش داد؛ به گونه‌ای که هیچ کشوری در آسیا و حتی اروپا وجود نداشت که بازرگانانش را به اصفهان نفرستد. داستان این شکوه، یادکردنی نیست؟

تاریخ البته فقط تاریخ پادشاهان نیست. گذر به گذرِ تاریخ بسیارند مردان و زنانی که سهمی در تاریخ ثبت کرده‌اند. چرا داستان جذاب اسدالله معرفت تصویر نشود که بی‌سواد بود و اولین مدرسه غیر مکتبی را در ۱۲۷۵ بنا بر آن چه در روسیه دیده بود، بنا کرد؛ با تخته‌سیاهی که نبود و او خود از روسیه آورد. داستان عاشقیِ او ستودنی است که تا بود حتی حقوق معلم با خودش بود و پس از فوتش چند باب مغازه وقف روشنای چراغ مدرسه کرد.

یا داستان زندگی مرتضی‌قلی‌خان هدایت معروف به صنیع‌الدوله که داستان تلاشی است امیدآفرین و انگیزه بخش برای ایران امروز. او در زمان ناصرالدین‌شاه در آلمان درس معدن خواند و متأثر از آن چه در اروپا دیده بود، همۀ زندگی خود را وقف «صنعتی‌سازی» ایران کرد. همۀ همت او صرف احداث معدن و کارخانه شد. این ایده که هزینۀ ساخت راه‌آهن باید از منابع داخلی و با مالیات بر کالاهای اساسی مثل قند و چای تأمین شود از اوست. ایده‌هایش را هم در رساله‌ای جمع کرد به نام «راه نجات» و در آن بر صنعتی‌شدن و اهمیت آموزش و پرورش تأکید کرد: «امنیت، فقط داشتن نیروی نظامی نیست. وقتی کشور آموزش و پرورش درستی ندارد تا مردم تخصصی برای نان درآوردن کسب کنند و وقتی کشور راه‌های مناسبی ندارد تا مردم معیشت خود را تأمین کنند، امنیت وجود ندارد.»

هم او اما چهار سال پس از مشروطه ترور شد. از داستان تلاش مردی کاردان برای ایران، جذاب‌تر هم داستانی هست؟ خاصه ماجرای ترور او. همین‌قدر بدانیم که ضارب او فردی بود گرجی‌روس به نام ایلاریون که همدستی داشت ارمنی به نام ایوان. ضارب طبق قانون کاپیتولاسیون تحویل دولت روسیه شد و از مجازات او خبری باز نیامد.

اینها مشتی نشانه خروار است. گذر به گذر سند گذار سخت به امروز است. با تاریخ آشتی کنیم تا خود را بشناسیم. حق با ادوارد سعید است: گذشته هرگز نگذشته است!»

منبع:ایسنا


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *