اخبار 38

گرگ ترسناک‌تر است یا شبحی در تاریکی؟

گرگ ترسناک‌تر است یا شبحی در تاریکی؟

حدوداً همه ما آدم‌ها از چیزی به اسم «لولو» در بچگی‌مان ترسیده‌ایم و حتی با آن زندگی کرده‌ایم. شاید وقتی که بزرگ‌تر شده‌ایم از یادمان رفته باشند، اما مهم این است همچنان تصورشان رعب‌آور است. تصور کنید به پایین پله‌ها نگاه می‌کنید و دستی بریده را می‌بینید که مانند عنکبوتی چاق و بزرگ از روی زمین دوان دوان به‌سوی شما می‌آید. اگر سکته نکنیم، حتماً از این موجود عجیب‌وغریب می‌ترسیم. مطمئناً این ترس با ترس از یک قاتل بالفطره تفاوتی جدی دارد، اما چه تفاوتی؟

به گزارش ایسنا، روزنامه «جوان» در ادامه نوشت: تصور کنید به پایین نگاه می‌کنید و دستی بریده را می‌بینید که مانند عنکبوتی چاق و بزرگ از روی زمین دوان دوان به‌سوی شما می‌آید. تصور کنید سگی به سوی شما می‌دود در حالی که با مهربانی دمش را تکان می‌دهد، اما هنگامی که نزدیک‌تر می‌شود متوجه می‌شوید که به‌جای سر سگ، سر مارمولکی سبز و بزرگ از روی گردنش روییده است. تصور کنید دارید در میان باغی قدم می‌زنید که در آن تمام تاک‌ها مانند کرم پیچ و تاب می‌خورند. تردیدی نیست که هر یک از این سناریوها ترسناک است، اما دلیل آن روشن نیست. وقتی با چاقو تهدید می‌شوید و از شما سرقت می‌کنند، وقتی دسته‌ای گرگ به دنبالتان می‌افتند، وقتی در خانه‌ای آتش‌سوزی شود و شما گیر افتاده باشید، با توجه به تهدید فیزیکی موجود در این موقعیت‌ها، می‌ترسید؛ اما چیز گیج‌کننده‌ای در این ترس‌ها وجود ندارد. از دیگر سو، تاک‌های پیچ و تاب‌خورنده نمی‌توانند به شما آسیب بزنند هر چند شما را می‌ترسانند. درست مانند دست بریده شده یا سگ با سر مارمولک، این‌ها مایه کابوس‌های شمایند: چیزهای وهم‌انگیز. وهم‌انگیز بودن قطعاً از دیگر انواع ترس متمایز است. آدمیان از آغاز تاریخ مکتوب و محتملاً خیلی قبل‌تر از آن دلمشغول موجودات وهم‌انگیز نظیر دیوها و هیولاها بوده‌اند. حتی امروز در جهان توسعه‌یافته که علم موجودات ترسناکی را که نیاکان ما را شب‌هنگام بیدار نگه می‌داشتند به فراموشی سپرده است، زامبی‌ها، خون آشام‌ها و دیگر موجودات خطرناک هنوز در داستان‌های ترسناک، یعنی یکی از پرطرفدارترین ژانرهای سینما و تلویزیون، بر تخیل آدمی سلطه دارند.

چرا این شیفتگی پایدار برای چیزهای وهم‌انگیز وجود دارد؟ چه چیزی در کانون این نوع خاص از ترس نهفته است؟ دو روانشناس به نام‌های فرانسیس مک‌آندرو و سارا کوهنکه در کالج ناکس در ایلینویز در مقاله «درباره سرشت وهم‌انگیزی» می‌کوشند به ژرفای این مسئله پی‌ببرند و بر این باورند که فرد در صورتی وهم‌انگیز است که تردید داشته باشیم آیا باید از او بترسیم یا خیر که این امر به فلج روانی منتهی می‌شود. آن‌ها برای آزمودن این ایده یک نظرسنجی آنلاین انجام دادند و در آن از بیش هزار و ۳۰۰ پاسخ‌دهنده خواستند تا تصور کنند دوستی قابل‌اعتماد به آن‌ها می‌گوید با فردی ملاقات کرده است که در نظر آن‌ها فردی «وهم‌انگیز» است. سپس از شرکت‌کنندگان خواستند چند کار بکنند: ویژگی‌هایی را انتخاب کنند که فکر می‌کنند فرد وهم‌انگیز فرضی از آن برخوردار است؛ درجه وهم‌انگیزبودن فهرستی از مشاغل را تعیین کنند، دو سرگرمی وهم‌انگیز را نام ببرند و سرانجام درستی یا نادرستی ۱۵ جمله درباره ویژگی‌های افراد وهم‌انگیز را ارزیابی کنند.

نتایج این نظرسنجی چندان تعجب‌برانگیز نیست. شرکت‌کنندگان فرد وهم‌انگیز را چنین توصیف کردند: به طرزی نامناسب نزدیک به دوستشان ایستاده است، با لبخندی خاص بر چهره، موهایی آشفته یا ژولیده، چشمان متورم، انگشتانی که به‌طرزی غیرعادی بلند است، پوستی بسیار رنگ‌پریده با برآمدگی‌هایی زیر چشم‌ها. فرد وهم‌انگیز خیالی لباس‌هایی خاص یا کثیف بر تن دارد، اغلب لب‌هایش را می‌لیسد، به‌طرزی پیش‌بینی‌ناپذیر می‌خندد و به‌طرزی وسواسی گفتگو را به سمت یک موضوع می‌کشاند، آنچنان که دوستشان به‌سختی می‌تواند موضوع گفتگو را عوض کند. این نتایج مفهومی کانونی از وهم‌انگیزی به دست می‌دهد: افرادی که رفتار یا ظاهرشان از هنجار متعارف دور می‌شود، به نحوی که آن‌ها را پیش‌بینی‌ناپذیر یا محتملاً خطرناک می‌سازد، اصطلاحاً حس آشکار «وهم‌انگیزی» را فعال می‌کنند، یعنی این حس شهودی که خطر می‌تواند در راه باشد. این را «نظریه ابهام در تهدید» وهم‌انگیزی بنامید. هنگامی که با چیزی آشنا برخورد می‌کنیم، بی‌درنگ آن را به مثابه چنین و چنان نوع از چیزهای خاص طبقه‌بندی می‌کنیم. هنگامی که با چیزی نو برخورد می‌کنیم، اغلب آن را در مقوله‌ای از پیش موجود جای می‌دهیم، اما مواردی با چیزهایی برخورد می‌کنیم که پا به طبقه‌بندی شدن نمی‌دهند. به نظر می‌رسد آن‌ها به دو یا چند مقوله متقابلاً ناسازگار تعلق دارند. در چنین مواقعی، بین چند بدیل مردد می‌مانیم. ما از درک آن چیز عاجز می‌شویم، زیرا هنجارهای مفهومی تثبیت‌شده ما را نقض می‌کند. هنگامی که این امر رخ می‌دهد احساسی ناراحت‌کننده و به‌خصوص در ما ایجاد می‌شود، یعنی احساس وهم‌انگیزی. این را «نظریه ابهام در طبقه‌بندی» وهم‌انگیزی بنامید. در بین تمام تردیدهای روانی که می‌تواند باعث بروز احساس اعجاب شود، یکی به‌طور خاص می‌تواند تأثیری نسبتاً ثابت، قدرتمند و بسیار کلی داشته باشد: یعنی، تردید درباره اینکه آیا موجودی به‌ظاهر زنده واقعاً جاندار است و بالعکس تردید درباره اینکه آیا شیئی بی‌جان ممکن نیست در واقع جاندار باشد؟

شبیه‌سازی‌های بی‌جان هیئت آدمی که از نمونه واقعی تقریباً تمیزناپذیرند، می‌توانند فوق‌العاده پریشان‌کننده باشند. پیکره‌ای مومی را در نظر بگیرید که آنچنان جاندار به نظر می‌رسد که به‌راحتی در نگاه نخست با خود او اشتباه گرفته می‌شود، اما این پیکره کاملاً بی‌عیب و نقص نیست: چشمانش ثابت و مرده‌اند، حالت چهره‌اش بی‌حرکت است و پوست بافتی مومی و خاص دارد. این آمیزه از ویژگی‌ها سبب می‌شود تا بیننده به‌شیوه‌ای متناقض واکنش نشان دهد: آنچنان که گویی انسانی زنده است و در عین حال گویی تکه‌ای ماده بی‌جان است. تا هنگامی که بیننده نتواند به‌طور قطعی یکی از این دو تعبیر ناسازگار از پیکره را انتخاب کند آن را به منزله چیزی وهم‌انگیز تجربه می‌کند. آیا آنچنان که نظریه ابهام در تهدید می‌گوید، احساس وهم‌انگیزی از تردید درباره تهدید فیزیکی سرچشمه می‌گیرد؟ یا طبق فرضیه ابهام در طبقه‌بندی، احساس ترس و وهم‌انگیزی فقط در صورتی پدید می‌آید که درباره نوع چیزی که شیء جدید به آن تعلق دارد تردید داشته باشیم؟ مصنوعاتی را در نظر بگیرید که از لحاظ مقوله‌ای مبهم هستند. برای مثال، شیئی که ممکن است قهوه‌ساز یا غذاساز باشد.

چنین وسیله‌ای محتملاً برای هیچ کس منزجرکننده نخواهد بود. این امر نشان‌دهنده تمایزی مهم بین شیوه تفکر ما درباره چیزهایی نظیر قهوه‌سازها و چیزهایی نظیر هیولاهاست. شاید این تمایز در این امر نهفته است که آیا آن چیز نظم طبیعی را نقض می‌کند یا خیر. از آنجا که چیزهایی نظیر قهوه‌سازها چیزهای طبیعی نیستند، مصداق مفهوم غیرطبیعی نیز به شمار نمی‌روند. بررسی مثال‌های امور وهم‌انگیز دارای ابهام مقوله‌ای از این حقیقت بسیار جالب پرده برمی‌دارد که همه آن‌ها به نوعی حیوان محسوب می‌شوند: حیوانات انسانی، حیوانات غیرانسانی، یا هر دو. موجودی وهم‌انگیز ممکن است انسان و غیرانسان (دستی خزنده)، حیوان و غیرحیوان (تاک‌هایی که مثل کرم‌ها پیچ و تاب می‌خورند)، یا انواع متمایزی از حیوانات غیرانسان (یک سگ- مارمولک) را با هم ترکیب کند. پژوهش‌های آینده مشخص خواهد کرد که آیا، آنچنان که من اظهار داشته‌ام وهم‌انگیزی همواره ریشه در ابهام مقوله‌ای دارد یا اینکه ابهام در تهدید نیز در آن نقش بازی می‌کند. نتیجه هر چه باشد، مطالعه وهم‌انگیزی احتمالاً پیامدهای دامنه‌داری خواهد داشت، نه‌تن‌ها برای علم رباتیک، فناوری ساخت انیمیشن و فیلم‌های بسیار موفق، بلکه همچنین برای جلوگیری از زورگویی و مبارزه با آن و دستیابی به عدالت اجتماعی و حقوق بشر در سراسر جهان.

نقل و تلخیص از وب‌سایت ترجمان / نوشته دیوید لیوینگستون / ترجمه علی برزگر/ مرجع: ایان

انتهای پیام

منبع: ایسنا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *