گریز از میانمایگی
هشتم آبان سالمرگ قصیر امینپور است؛ نویسنده، مدرس دانشگاه و شاعر معاصر ایرانی که یکی از تأثیرگذارترین شاعران در دوره انقلاب اسلامی و منتخب هفتمین همایش چهرههای ماندگار در سال ۱۳۸۷ (بعد از وفات) است.
به مناسبت سالمرگ قصیر امینپور یادداشت زیر را به قلم علی یاری، شاعر و منتفد ادبی را که در اختیار ایسنا گذاشته است، میخوانیم:
“قیصر امینپور بیش از ربع قرن شعر سرود و منتشر کرد و همچنان حرف دلش را سرود. اگر عاشقانه نوشت، عاشقانههایش با صدق عاطفی اصیلی آمیختهاند. اگر شعرهایی با درونمایههایی از اجتماع پیرامون و جهان واقع نوشت، با درد و دریغ راستین سرشتهاند. از سرِ همراهی با جماعت و سفارش این و آن چیزی ننوشت. بیگمان او هم غم نان داشت؛ اما برای نان شعر نسرود. به پسند و ناپسند دربارهای شعر نیندیشد. رسم قاب و قاب مرسوم را تاب نمیآورد. با خود و انسان و جهان یگانه بود.
در سرودههای جامعهگرایانهاش، در عین این که به ارزشهای سیاسی و اجتماعیاش وفادار ماند، آرامآرام بُعدِ جمالشناسیک را بر سویههای دیگر شعر ترجیح داد. انسان همواره موضوع و محور شعر او باقی ماند؛ اما چند و چون دردها و حرفهای این انسان در کارنامه شعر قیصر یکرنگ نیست. تکامل طیف رنگ انسانگرایی در شعرش گویای دگرگونیهای اندیشه او است که هیچ انسان خردمند و جستوجوگری گریزی از آن ندارد. به «حرف مرد یکی است» باور نداشت.
در پژوهشهایش هم بر همین گمان بود و به «کمال مطلق» و «حرف آخر» اعتنایی نداشت. کشف و شهودِ نرمانرم او در بازخوانی دفترهای شعرش آشکار است. همزمان که از ستیغهای برفگیر و جانفرسای آرمانگرایی به دامنههای سرسبز و دلپذیر واقعگرایی سرازیر شد، سپر آرمانهایش را هم گستریده؛ اما همچنان شاعری وفادار به اوضاع جامعه نشان میداد. کمکم به دیدگاهی انتقادیتر به مسایل روزمرّه زندگی دست یافت و سخنش عمقی انسانیتر گرفت.
دماسنج مصلحتاندیشیاش با سرد و گرم اهل زمانه بالا و پایین نرفت. هر چه نوشت به آن باور داشت. همواره در جستوجوی عشق و صلح بود. بادها از هر طرف که وزیدند، او با خودش همجهت بود. برای خوشآمد و بدآمد دیگران چیزی نسرود. اسیر زندهباد و احیاناً سرزنشهای آشنا و بیگانه نشد. حال و هوای شعرش را به تناسب تحول فکری خودش دگرگون کرد و به این نیندیشید که دوستانش «شعرِ مضاف» را بر «شعرِ مطلق» ترجیح میدهند؛ شعرش را خالی از جسارتهای ارزشمدارانه پیشین ارزیابی میکنند؛ حرفهایش را «بیخاصیت» میپندارند؛ او را دیگر «روایتگر بیحسوحال خودش» میخوانند.
هر چه گفتند او راه خودش را رفت. همیشه راه خودش را رفته بود. بیگمان او همیشه «شعرِ مضاف» سرود. درد و دریغ و دغدغه انسان همیشه «مضاف» شعر او بود، گیریم از جنس و رنگی که او خود تشخیص میداد.”
منبع: ايسنا