اخبار

یک روایت‌نگار: قصه‌های شهر با دفن افراد از بین می‌رود

یک روایت‌نگار: قصه‌های شهر با دفن افراد از بین می‌رود
عکس دریافتی است.

ایسنا/خراسان رضوی یک روایت‌نگار با اشاره به این‌که «اهل این نیستیم که تاریخ و روایت‌های قدیمی را جمع‌آوری کنیم»، گفت: هرکسی را که دفن می‌کنیم، قصه‌های یک شهر با او دفن می‌شود.

مسعود نبی‌دوست شامگاه گذشته، یکم خرداد ماه، در اختتامیه جایزه ادبی مشهد که به صورت مجازی برگزار شد، با اشاره به تجربه روایت‌نگاری‌های خود، اظهار کرد: من در محله‌های قدیمی قدم می‌زدم و روایت‌های کوتاهی می‌نوشتم و آن‌ها را در اینستاگرام منتشر می‌کردم. یک روز یک نفر پیام داد که اگر خواستم به جایی بروم در صفحات مجازی اطلاع‌رسانی کنم‌ که بقیه هم به آن مکان بیایند و این دست از پیام‌ها ادامه داشت تا این‌که یک روز که می‌خواستم همراه یک پیرمرد به کوچه شوکت‌الدوله بروم، در صفحه‌ام اعلام کردم. صبح که به آن‌جا رفتم دیدم که یک جمع ۴۰ نفره از افراد در آن‌جا ایستاده‌اند. من که فکر می‌کردم که نهایتاً چهار نفر با توجه به اعلام من به آن‌جا بیایند با تصور این‌که این افراد برای کار دیگری آن‌جا جمع شده‌اند، اعتنایی به آن‌ها نکردم و داخل کوچه رفتم که یک نفر از میان آن‌ها از من پرسید، مگر برنامه از این‌جا شروع نمی‌شود؟ آن زمان تازه فهمیدم که این افراد آمده‌اند تا کوچه شوکت‌الدوله را ببیند و روایت من و آن پیرمرد کهنسالی که همراهم بود را بشنوند.

وی افزود: این دست برنامه‌ها برای شنیدن روایت از مناطق قدیمی و تاریخی با حضور افراد ادامه یافت تا این‌که یک گروه در مشهد به نام «چهارباغ» شکل گرفت که هشتاد برنامه در بافت پیرامون حرم مطهر رضوی، در محله‌های قدیمی مشهد برگزار کرد، آن هم در کوچه و پس‌کوچه‌هایی که هیچ‌کس از آن‌ها خبر نداشت.

این روایت‌نگار با بیان این‌که «هرکسی را که دفن می‌کنیم، قصه‌های یک شهر را با او دفن می‌شود و خیلی اهل این نیستیم که به دنبال جمع‌آوری تاریخ و روایت‌های قدیمی باشیم»، خاطرنشان کرد: علاوه بر قصه و روایت، گوشه‌های موسیقی محلی ما در حال دفن است. اکنون افراد کمی در خراسان وجود دارد که سرحدی نوازی یاد داشته باشند. حتی مزه‌های قدیمی غذاهای ما درحال دفن است، چرا که وقتی یک سبزی قدیمی را یک پیرزن می‌شناسد، اما دخترش نمی‌شناسد با فوت آن پیرزن دیگر آن سبزی محلی هم فراموش شده و به علف تبدیل می‌شود.

نبی‌دوست تصریح کرد: ما در گروه چهارباغ فعالیتی را به عنوان «+ شصت‌ساله‌ها» شروع کردیم و سراغ افراد بالای ۶۰ سال رفتیم و در مورد تاریخ شفاهی شهر و فرهنگ محلات با آن‌ها صحبت کردیم. آن‌ها بسیاری از اصطلاحاتی را به کار می‌برند که ما نمی‌دانستیم‌. من با خود فکر کردم که اگر یک نفر بخواهد ۵۰ سال بعد یک قصه در رابطه با این دهه مشهد می‌نویسد که نمی‌تواند کلمات استفاده شده را از خودش بنویسند، بلکه باید روایت‌ها بماند تا آن کلمات و اصطلاحات هم در دسترس آن فرد باشد.

برای وجود ادبیات شهری باید احساس شهروندی وجود داشته باشد

محمدحسن شهسواری، نویسنده، در ادامه این مراسم با بیان این‌که «در دو دهه گذشته در رابطه با ادبیات شهری بسیار صحبت شده است»، گفت: هنگامی که درباره چیزی صحبت می‌کنیم، معمولاً یک وضعیت مطلوب را در نظر می‌گیریم و وضعیت موجود را با آن مقایسه می‌کنیم. به محض این‌که از ادبیات شهری صحبت می‌شود می‌گویند که به پاریس و ویکتور هوگو توجه کنیم، نیویورک و نویسنده‌هایش را نگاه کنیم و… و آن‌ها را با مشهد، تهران، اهواز و اصفهان مقایسه می‌کنند و این‌که چرا مانند آن‌ها نویسنده نداریم. در رابطه با این موضوع دلایل مختلفی وجود ندارد و نمی‌شود به آن تک‌عاملی نگاه کرد. یکی از مهم‌ترین دلایلش این است که به وجود آمدن شهر در غرب با شرق و به ویژه منطقه خاورمیانه کاملًا متفاوت است.

وی افزود: در غرب شهرهایی که به وجود آمدند مناطق صنعتیِ در خدمت روستا و کشاورزی بودند. بنابراین شهرها از پایین به بالا شکل گرفتند و مردم آن‌ها را به وجود آوردند، در حالی که دلیل اصلی به وجود آمدن شهرها در منطقه ما سیاسی است و حکومت‌ها شهرها را به وجود آوردند. بنابراین شهرها در منطقه ما با آمدن و رفتن سلسله‌ها از بین می‌روند و حافظه تاریخی شهرهای ما به شکل کوتاه‌مدت است.

این نویسنده ادامه داد: در غرب از رنسانس قدسی‌زدایی می‌شود و تحت تأثیر افلاطون که این مطلب را مکتوب کرده که جهان واقع اشارتی است به جهان برتر وجود دارد و این موضوع حتی در تمام ادیان و تفکرات دوران نوسنگی وجود دارد، در حالی‌ که از رنسانس به بعد عالم بالا رخت برمی‌بندد و کم‌رنگ می‌شود و مکان اهمیت پیدا می‌کند و نقشه ذهنی آن‌ها در ذهن نویسنده‌ها شکل می‌گیرد.

شهسواری خاطرنشان کرد: برای این‌که ادبیات شهروندی وجود داشته باشند، نویسنده باید احساس شهروندی داشته باشد یعنی خود را مشهدی، تهرانی، اصفهانی و… بداند، اما به شهر نقد داشته باشد. با این حال عمده اشراف و باسوادان ما خاستگاه روستایی و اربابی دارند، بنابراین در نسل اول، دوم و سوم نویسنده‌های کشور که از جمال‌زاده و صادق هدایت شروع  می‌شود و تا جلال آل احمد و هوشنگ گلشیری می‌رسد، نگاه انکار شهر وجود دارد و در آثار آن‌ها شهر مرکز فساد است، بنابراین احساس شهروندی در هنرمندان ما وجود نداشته و در دو نسل اخیر این بحث شکل گرفته و موضوع ادبیات شهری مطرح شد.

قهوه‌خانه «داش آقا» در دهه ۴۰ پاتوق شاعران بود

همچنین محمدباقر کلاهی اهری، شاعر پیشکسوت مشهدی در ادامه این مراسم با بیان خاطرات خود، اظهار کرد: در دهه ۴۰ که به لحاظ وقایعی که اتفاق افتاده دهه مهمی در ادبیات کشور ما به شمار می‌رود، در مشهد نیز باید اتفاقاتی رخ می‌داد، اما به جهت غلبه سنت‌های پولادین شهر که پیشینه بسیار باشکوهی دارد و حضور بزرگانی مانند بهار که به تحولات اجتماعی و سیاسی ورود پیدا کردند، قالب‌ها ترک نشد و آثار جدید در سیطره آن قالب‌ها آثار جدید منتشر می‌شد که این موضوع یک آسیب‌شناسی در مورد سنت‌های ادبی است.

وی ادامه داد: زمانی که من در دبیرستان تحصیل می‌کردم، در مرکز شهر -محله ارگ که اکنون خیابان امام خمینی(ره) نام دارد- سینماهایی وجود داشتند. باغ ملی نیز در آن مکان قرار داشت که کنسرت عارف قزوینی در زمان حضور ایرج میرزا در مشهد در آن مکان برگزار شده است. در همان نزدیکی یک قهوه‌خانه به نام «داش آقا» وجود داشت که محل تجمع شاعران مطرح بود و عده‌ای از شاعران جوان‌تر به خاطر حضور آن‌ها به آن مکان می‌آمدند.

منبع:ایسنا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *