«هم نگران آینده بود و هم به اعتلای بشریت امید داشت. البته امیدش به آینده مشروط به پذیرش این اصل بود که «کلیه نژادها باید بیاموزند که با دیگران باید از طریق مذاکره توافق حاصل نمود، نه آن که بر آنها حکومت کرد.» آن زمان شاید جوامع به یکدیگر اعتماد کنند که «در میان تمام دارایی بشر، اعتماد تنها متاعی است که اگر کم شود به چنگ آوردنش دشوارترین کارهاست.»
به گزارش ایسنا، روزنامه اعتماد نوشت: ««به هیچ وجه اروپاییان را نمیتوان طلایهدار تمدن بشری محسوب کرد. قبل از آن که اروپاییان خواندن و نوشتن فراگرفته باشند نیمی از تاریخ بشر سپری گردیده بود.» یکی از مهمترین کتابهایش، یعنی تاریخ جهان نو را با این جملات آغاز میکند اما میافزاید این جهان نو را اروپاییها – و امریکاییها که بخشی از دنیای اروپایی بودند – ساختند و معیارها و ارزشهای آن را هم خودشان وضع کردند.
از رابرت پالمر صحبت میکنم که سال ۲۰۰۲ در چنین روزی در ۹۳ سالگی از دنیا رفت. در شیکاگو متولد شد و در سطح پایینترین مدارس آن شهر تحصیل کرد اما با تلاش و پشتکار دوره دانشآموزی را با موفقیت پشت سر گذاشت و از دانشگاه شیکاگو بورسیه کامل گرفت. آنجا تاریخ خواند و زندگیاش را وقف آن کرد. بعد از آن در دانشگاههای دیگری هم تحصیل و تدریس کرد و گویا ۲۵ سالش نشده بود که از رساله دکترایش که به موضوعی درباره انقلاب فرانسه اختصاص داشت، دفاع کرد. همه عمرش به پژوهش و تدریس و تاریخنویسی گذشت و چند شاهکار از خودش به جای گذاشت که در میانشان دو کتاب از سایر آثار شناختهشدهترند و به فارسی هم ترجمه شدهاند. یکی همان تاریخ جهان نو که ابتدای یادداشت از آن نام بردم و دیگری عصر انقلاب دموکراتیک که روایتی است از تاریخ اروپا و امریکا در دهههای پایانی قرن هجدهم (استقلال امریکا از پادشاهی انگلیس و تشکیل کشور ایالات متحده و نیز انقلاب فرانسه از مهمترین حوادث آن دورهاند). اولی اوایل دهه ۱۹۵۰ میلادی منتشر شد و از آن زمان تاکنون بارها با ویرایش جدید تجدید چاپ شده است. تا جایی که میدانم ویرایش یازدهم کتاب سال ۲۰۱۳ منتشر شد.
دومین کتاب یعنی عصر انقلاب دموکراتیک را اواخر همان دهه ۱۹۵۰ کامل کرد، هرچند جلد دوم آن اوایل دهه بعدی منتشر شد. پالمر – که مدتی هم رییس انجمن مورخان امریکا بود – یکی از بزرگترین و مهمترین مورخان دوران ما بود، آثارش سالهای طولانی در دانشگاههای دنیا تدریس میشد و بسیاری – مثل من – شناخت تاریخ جهان را از خواندن کتابهای او شروع میکردند. (هنوز هم برای کسانی که تازه شروع به مطالعه تاریخ جهان میکنند، کتاب تاریخ جهان نو رابرت پالمر یکی از بهترین پیشنهادهاست). ساده و محکم مینوشت و تحلیلهای عمیق مبتنی بر شواهد قطعی ارایه میداد: «سیاست و افسانه هر دو در عین دلیری با مسائل واقعی دست به گریبانند. هرگز سابقه نداشته است که جنگها تا این حد مخرب بوده باشند و محقق است که بروز جنگ عالمگیر دیگری پارهای از مراکز تمدن را نابود میسازد. لکن عین کوتهفکری است که تصور کنیم هیچجا تمدنی از چنگال جنگ جان سالم به در نخواهد برد. زندگی فرد شعلهای است که به پفی خاموش میشود اما نوع انسان جانوری است سختجان و بسیار فراوان.»
او هم نگران آینده بود و هم به اعتلای بشریت امید داشت. البته امیدش به آینده مشروط به پذیرش این اصل بود که «کلیه نژادها باید بیاموزند که با دیگران باید از طریق مذاکره توافق حاصل نمود، نه آن که بر آنها حکومت کرد.» آن زمان شاید جوامع به یکدیگر اعتماد کنند که «در میان تمام دارایی بشر، اعتماد تنها متاعی است که اگر کم شود به چنگ آوردنش دشوارترین کارهاست.»»
منبع:ایسنا