ایسنا/کردستان هرچند که بهار در قرنطینه نماند و به موقع خودش را رو کرد، اما پشت شیشههایی سرد و بی روح این روزها مگر میشود آن همه زیبایی را درک و لمس کرد در روزهایی که حتی برای نفس کشیدن واهمه داریم چه فرقی میکند زمستان باشد یا بهار؟
به خاطر دارم زمانی که کودکی بودم و ماجرای سالهای طاعون را از زبان پدربزرگم میشنیدم حس میکردم داستانی است برای سرگرمی ما و چنین حادثهای غیرممکن خواهد بود، حتی نمیتوانستم چنین داستان تلخ و غمانگیزی را در ذهن خود مجسم کنم، اما گویا داستان کرونا زیاد بی شباهت با داستان روزهایی که پدر بزرگم حکایت میکرد نیست.
کسی چه میداند شاید زمانی که از کرونا جان سالم به در بردیم در آیندهای نه چندان دور راوی حکایت روزهای غمانگیز کرونایی یا عیدی ماتمزده برای فرزندان و نوههایمان باشیم، راوی حکایت روزهایی که ویروس کرونا جهان را درنوردید و همه از ترس جانشان خود را در خانهها حبس کردند.
شاید زمانی که فرزندانمان شنونده حکایت این روزهای تلخ باشند زیر لب بخندند و فکر کنند قصه میبافیم یا درک آن برایشان سخت خواهد بود، روزهایی که حتی والدین و فرزند و خواهر و برادر قادر به دیدار هم نبودند و ارتباطات اجتماعی به صفر رسیده بود.
سال ۹۹، سال متفاوتی است، هرساله نزدیک عید کاروبارها سکه بود و خوشحال از آمدن بهار مدام در تکاپوی تهیه وسایل عید بودیم و گاه از شلوغی خیابانهای دم عید ذله میشدیم.
این روزها خیابانها و بازارها غمانگیزترین جای شهر هستند، هرکجا که بروی با مغازهها و بازارهای بسته روبهرو خواهی شد که این تعطیلی ماتمی را بر شهر حاکم کردهاست، این روزها آدم آنقدر با دیدن خیابانهای بی هیاهو و بی زرق و برق دلش میگیرد که دلش میخواهد تمام عمر خود را در ترافیک خیابانها سر کند و دوباره بازار در شب عید آنقدر شلوغ و پر هیاهو شود که جای سوزن انداختن نباشد و تو از دیدن ازدحام جمعیت و زندگی که در جریان است غرق لذت شوی.
مدام در ذهنم این جمله تکرار میشود “سالی که نکوست از بهارش پیداست”، این بهاری که ۹۹ به خود دید چگونه عاقبتی خواهد داشت خدا میداند.
هرچند که بهار در قرنطینه نماند و به موقع خودش را رو کرد، اما پشت شیشههایی سرد و بی روح این روزها مگر میشود آن همه زیبایی را درک و لمس کرد در روزهایی که حتی برای نفس کشیدن واهمه داریم چه فرقی میکند زمستان باشد یا بهار؟
برای رهایی از غم و حسرت و ماتم حاکم بر نخستین روز از سال۹۹ چشم را بر زمان حال میبندم و سفری میکنم به دوران کودکیم، به لحظه تحویل سال در خانه پدربزرگم در روستایی زیبا و سرسبز، به طبیعت روزهای بهاری که با تلاقی از بهار و زمستان بود و برای رهگذران عشوهگری میکرد.
یاد رسم و رسومات خاص آن دوران که تا به امروز کم تا بیش به همان منوال خود باقی است و در نوع خود زیبا و دیدنی است.
هرچند که به اصطلاح فصل بهار بود و درختان جوانه زده و طبیعت جانی دیگر یافته بود اما هنوز سوز سرما زمستان حس میشد، در ساعات پایانی سال همه اهالی خانه دور کرسی مینشستیم و مادربزرگم سفره هفتسین را در سینی میچید و روی کرسی میگذاشت و همانطور که بی صبرانه منتظر لحظه تحویل سال بودیم به حرفها و حکایتهای پدربزرگ گوش میدادیم و در همان حال نیز از خوراکیهای خوشمزهای که حاصل دسترنج یک سال مادربزگ بود میل میکردیم.
همگی غرق در حکایتهای زیبا و گاه عجیب و غریب و گاه ترسناک و گاه بس شیرین پدر بزرگ بودیم که ناگهان از روزنه بام خانه شالی همزمان با جمله ” ههتهری، مهتهری، شتێکمان بۆ بخەنه بن چهپهری” یعنی هدیهای برایمان به پشت پرچین بیاورید. پایین میآمد.
ههتهری مهتهری یکی از رسم و رسومات عید کُردها بود که جوانان روستا دم دمای نزدیک تحویل سال به صورت کاملا ناشناس شالی را از روزنه بام خانهها پایین میانداختند.
با پایین آمدن شال از روزنه بام، مادربزرگم بدون پرسیدن هیچگونه سوالی بدون وقفه چند تخممرغ رنگی و یک جوراب و یک کلاه دستدوز با مقداری میوه خشک در شال میپیچید و صاحب شال آن را از روزنه بالا میکشید و عیدی خود را دریافت میکردند.
آن روزها تلویزیون رنگی در کمتر خانهای وجود داشت و زمان تحویل سال را از تلویزیون کوچک سیاه و سفید گوشه اتاق به نظاره مینشستیم و همه دست خود را به حالت دعا رو به آسمان میگرفتیم و بزرگ خانواده برای همه دعای سلامتی و عاقبت بخیری میکرد.
بعد از تحویل سال بچههای خانواده برای بوسیدن دست پدربزرگ صف میکشیدیم و عیدی خود را دریافت میکردیم و چنان احساس فخر و غروری در ما ایجاد میشد که در پوست خود نمیگنجیدیم.
دید و بازدید و شبنشینیهای شب عید خود یکی از رسومات عید نوروز در بین کردها است که در نوع خود جذاب و هیجان انگیز است، روایت حکایتهای جالبی از زمانهای خیلی دور و انجام بازیهای مهیج محلی از رسم و رسومات کردها در شب عید است.
بهار آن روزها نیز حس و حالی دیگر داشت، بوی شکوفه درختان، شرشر جویبارهای روان در روستا و نسیم خنک بهاری روح هر آدمی را به بازی میگرفت.
یکی از رسم و رسومات زیبای کُردها در عید نوروز که تا به امروز هرچند به شکلی گستردهتر از قبل همچنان به حال خود باقی است رقص و پایکوبی و آوازخوانی و برافروختن آتش در شب عید است.
آتش برافروختن و رقص و پایکوبی به دور آتش یکی از سنتهای زیبای مناطق کُردنشین است که امروزه در شکلی گستردهتر خود را به نمایش میگذارد.
هرچند که عید ۹۹ در میان دیوارهای سخت و سنگی خانهها تحویل داده شد اما با در خانه ماندن از خود و عزیزانمان مراقبت کنیم به امید اینکه عید سال آینده شاهد جای خالی عزیزانمان نباشیم.
انتهای پیام
منبع:ایسنا