ایسنا/قزوین رئوف پیشدار، پیشکسوت روزنامهنگاری قزوین و استاد ارتباطات این روزها به دلیل بیماری قلبی در قرنطینه خانگی به سر میبرد، این استاد ارتباطات خاطرات قرنطینهای خود را نوشته و آن را در اختیار ایسنا قرار داده است.
وقتی گفت وسایلت را بردار و برو، درنگ نکردم، ترمینال غرب تهران خلوت است و اتوبوسها تک تک هستند، یک ساعت بیشتر طول کشید تا ۲۵ مسافر برای قزوین بیاید، قبلاً پنج دقیقه بیشتر طول نمیکشید، اتوبان تهران قزوین ناباورانه خلوت بود، در خیابانهای قزوین ماشینهای زیادی رفت و آمد نمیکردند، میوه و سبزی فروشهای کنار ترمینال نیز منتظر مشتری بودند.
حالا خدمت مادرم هستم، هر دو نیازمند مراقبت شدید هستیم من برای قلبم و مادرم، زنی سالخورده و بسیار ضعیف با وزن ۳۵ کیلوگرم، من شدهام دختر خانه، میشورم، میسابم و میپزم؛ افراد حاضر در قرنطینه خانگی من هستم، مادرم و خواهر زادهام خانم گیسو که اغلب شبها میآید تا مادرم تنها نباشد.
خانه ما در قزوین در غرب شهر قرار دارد؛ خانهای قدیمی که دستشویی، حمام و آشپزخانه آن در حیاط است با دو باغچه و کلی خاطره برای هر یک از ما دارد.
تدارکات خانه را یا از جلوی در میخریم یا خواهرانم تأمین میکنند، قانون قرنطینه میگوید: هر کسی از بیرون میآید باید لباسهایش را در حیاط جلوی آفتاب بگذارد، دست و پا و صورت را کاملاً با آب و صابون بشوید و…
مریم خانم «همسایه مامانم» کلید خانه را دارد، گاهی به مامانم سر میزند، مریم خانم با کلید خودش در را باز کرد و با دو بسته یک کیلویی سبزی خوردن آمد. بیاختیار بلند گفتم: سبزی را توی اتاق نبرید!
بنده خدا همانجا جلوی در حیاط گذاشت. خداحافظی کرد و رفت. حس کردم ناراحت شد، سبزی را پاک کردم، آشغالها را در کیسه و سطل زباله گذاشتم و بعد از چند بار گلزدایی با ماده ضدعفونی شستم، دستهایم را هم ضدعفونی کردم، برای مادرم غذا قیمه با سالاد درست کردم.
بچه که بودیم شلوغ میکردیم مادرم تهدید میکرد که ما را جلوی شیر درنده زرین خانم همسایه میاندازد و یا میدهد سگ مشهدی عباس باغبان بخورد. ترجیح ما سگه بود! چون فکر میکردیم مشهدی عباس نمیگذارد سگ ما را بخورد ولی زرین خانم خشن بود!
امروز به مادرم گفتم: اگر غذا نخوری کرونا میآید تو را میخورد! مادرم گفت: بچه جان ما یک تاریخ حادثه را یکجا دیدهایم.
منبع:ایسنا