اخبار 13

۳۰ تیر تنها نام یک خیابان نبود

۳۰ تیر تنها نام یک خیابان نبود

۳۰ تیر ۱۳۳۱ شاید برای نسل جدید صرفا یادآور نام خیابانی در تهران باشد اما پشت سر این نام واقعه‌ای عظیم از جنس مطالبات سیاسی ملت ایران جریان دارد که در ارتباط با شخصیت‌های مختلف تاریخی از ‌جمله حزب توده ایران، محمد مصدق، قوام‌السلطنه، شاه، آیت‌الله کاشانی و جبهه ملی قرار دارد که هر کدام جزئیات بسیاری را دربرمی‌گیرند.

به گزارش ایسنا، روزنامه شرق در ادامه نوشت: «به مناسبت شصت‌ونهمین سالگرد این واقعه و بررسی آن رخداد تاریخی با فریدون مجلسی، دیپلمات پیشین و محمد عبد خدایی گفت‌وگو کردیم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

‌مجلسی: کاش بعد از ۳۰ تیر  الله‌یار  صالح نخست‌وزیر شده بود

‌فریدون مجلسی درباره روز ۳۰ تیر به نقل خاطرات خود و تحلیل سیاسی این موضوع پرداخت و به «شرق» گفت: «من خودم آن روز را به طور کامل در خاطر دارم. برادران من نیز در تظاهرات شرکت داشتند و اطمینان دارم با توجه به محبوبیت فوق‌العاده‌ای که مصدق در آن زمان نزد مردم داشت، این اتفاق یک قیام بزرگ بود. برای اولین بار در قیام ۳۰ تیر بود که حزب توده که مواضع خود را از شوروی می‌گرفت، اکنون به حمایت از مصدق برخاسته بود و آنها هم که امکانات تبلیغاتی گسترده‌ای داشتند و بزرگ‌ترین تحصیل‌کردگان و روشنفکران را در اختیار داشتند که همراه با صفوف کادرهای حزبی خودشان آنها هم در این قیام شرکت کردند که بعدها می‌شود گفت شکست نهضت مصدق هم تا حدود زیادی در اثر همین واردشدن حمایت ویرانگر حزب توده بود. در همین مورد هم حزب توده قطعا از شوروی دستور گرفته بود.»

مجلسی درباره علت حمایت شوروی از مصدق در ۳۰ تیر گفت: «علت، بالارفتن نفوذ حسین فاطمی بود که گرایش‌های چپ داشت و شعارهای ضد امپریالیستی می‌داد و احتمال زمینه‌سازی بیشتری را برای ورود شوروی به سیاست ایران روشن می‌کرد و غرب نیز از مصدق قطع امید کرده بود. بنابراین فرصت مناسبی برای شوروی و حزب توده ایجاد شد که زمینه‌ای را برای دوران بعد از قیام برای خود فراهم کند. این بحث مطرح است برای این که گرچه حزب توده در ۳۰ تیر تأثیر انضباطی و صفوف مرتب کارگری داشت اما نیروی پیاده کف خیابان که جلوی گلوله ایستاد کسانی بودند که بیشتر گرایش‌های مذهبی داشتند و با فتوای آیت‌الله کاشانی در اعتراض به روی‌ کار آمدن قوام به خیابان آمده بودند و ضمنا باید بگویم طرفداران اصلی مصدق جامعه تحصیل‌کرده، قضات، کارمندان و … کسانی بودند که چندان به حزب توده هم تمایل نداشتند اما دارای انضباط نیز نبودند و با لباس اتوکشیده در تظاهرات‌ها شرکت داشتند و کسانی نبودند که اهل خاکی‌شدن برای فعالیت سیاسی باشند و خیلی اروپایی‌وار رفتار می‌کردند و در صحنه آن قیام افرادی که عملیاتی بودند و افرادی که در ۲۸ مرداد مقابل مصدق قرار گرفتند، در ۳۰ تیر نقش مهمی داشتند.»

مجلسی در ادامه نقش نیروهای خیابانی در واقعه ۳۰ تیر را این‌ گونه تشریح کرد: «شعبان جعفری در ۲۸ مرداد زندان بود اما عوامل او در صحنه بودند. در ۳۰ تیر نیز طیب نقش مهمی داشت که بسیار بزرگ‌تر از شعبان جعفری به حساب می‌آمد. رمضان یخی و … نیز بودند که ضمنا متدین نیز بودند و این طیف دسته‌های عزاداری را در تهران برگزار می‌کردند که تابع حزب توده یا مصدق نبودند.»

او سپس از علل سیاسی وقوع ۳۰ تیر گفت: «در گزارش‌هایی که من خوانده‌ام، اولا ۳۰ تیر هنگامی برگزار شد که مصدق از دادگاه لاهه برمی‌گشت و مصدق بعدا نوشت اعلام رأی لاهه بعد از ۳۰ تیر به دولت ابلاغ شد و افسوس می‌خورد که اگر زودتر این حکم ابلاغ شده بود، نیازی به استعفا نبود. مصدق قدم به قدم برنامه‌ای را با هوشمندی پیش می‌برد که به عقیده شخصی من دلیل آن کنار گذاشتن نهایی پهلوی بود که نسبت به آن کینه شخصی هم داشت و در آن زمان شرایط طوری بود که شاه از محبوبیت بعد از رضاشاه برخوردار بود و در امور دولت و سیاست خارجی دخالت نمی‌کرد اما به هر حال گروه‌های مخالف او در عرصه بودند و مصدق فکر می‌کرد بتواند فرماندهی کل قوا را از شاه بگیرد. در این مرحله است که برای اولین بار شاه در مقابل او مقاومت می‌کند و مصدق استعفا می‌دهد که می‌توانست به خروج او از عرصه منجر شود اما با مقاومت حزب توده و آیت‌الله کاشانی این قیام صورت می‌گیرد و شاه ناچار می‌شود قوام را عزل و مصدق را به‌ عنوان نخست‌وزیر معرفی کند و مجلس نیز رأی اعتماد را به مصدق داد اما به‌سرعت جبهه ملی اول از درون فرومی‌پاشد و دکتر مصدق که فریادهای قیام ملی را به حساب اعتبار شخصی خودش گذاشته بود، خواسته‌هایش بیشتر شد که به‌تدریج مجلس سنا و شورای ملی را منحل کند تا به جایی برسد که شخصا اختیارات قانون‌گذاری را به دست بگیرد و بتواند به برنامه نهایی خودش که جمهوریت بود، برسد اما در مرحله ۳۰ تیر مردم توانستند با نشان‌دادن یک وحدتی قدرت خود را نشان دهند. اما بعد از آن هر گروه سهم خود را خواست. مثلا آیت‌الله کاشانی می‌خواست احکام شرعی‌تری اجرا شود و طرفداران او بیشتر در دولت باشند و حزب توده هم در آن دوره آزادی عمل بیشتری می‌خواست که شاید برای ترساندن آمریکایی‌ها در اختیارش قرار گرفت که اثر عکس داد.»

مجلسی در ادامه درباره اسناد سفارتخانه‌های خارجی درباره ۳۰ تیر توضیح داد: «با خواندن گزارش‌های منتشرشده سفارتخانه‌ها در آن زمان همه را دخالت در امور داخلی تلقی می‌کنیم. گزارش‌های انگلیس البته هنوز منتشر نشده اما آن بخش‌هایی که تاکنون منتشر شده است، طبیعی است که از مصدق ناراضی هستند اما آمریکایی‌ها چندان ناراضی نیستند و نظرشان بر قرارداد ۵۰-۵۰ است اما در مهر ۱۳۳۰ که فاطمی جانشین حسین نواب شد، قطع رابطه با انگلیس اجرا شد و این اتفاق را می‌توان یک خطای بزرگ به شمار آورد. هر چند مردم از سوابق انگلیس آزرده بودند اما نمی‌دانستند در عالم سیاست بین‌المللی شما می‌توانید یک شرکت را ملی کنید و یک امر قانونی است و انگلیسی‌ها نیز بارها این کار را انجام داده بودند اما به شرط پرداخت زیان‌های آنها. انگلیسی‌ها می‌گفتند پالایشگاه آبادان را شما نساختید و شبکه توزیع نفت نیز ساخت شرکت مشترک نفت است اما آقای فاطمی بر حسب جوانی گفت انگلیسی‌ها این‌ قدر سود برده‌اند که غرامت معنی ندارد. در حالی‌ که در عرصه بین‌المللی این حرف قابل بیان نیست که متأسفانه با بریده‌شدن این روابط ایران از سوی دادگاه‌ها از فروش حداقل نفت هم بازماند و به‌ عنوان فروش مال غیر جلوی فروش نفت ایران گرفته شد و سیاستی را به‌عنوان اقتصاد بدون نفت برای دلخوشی و وادارکردن مردم به پایداری انجام دادند که سرنوشت آن نیز مشخص شد.»

او در پایان گفت: «آرزو می‌کردم بعد از ۳۰ تیر چنان‌ چه پیشنهاداتی هم شده بود آقای الله‌یار صالح که مردی شریف و از اعضای باصلاحیت و معتدل جبهه ملی بود، به نخست‌وزیری می‌رسید و می‌توانست با او بهتر کشور اداره شود و این اقدام بزرگ تاریخی را که در ایران صورت گرفته بود، به‌ جای شکست و فروپاشی به یک امید برساند.»

‌عبد خدایی: ۱۳ ماه بعد از ۳۰ تیر، مصدق با چند تانک ساقط شد!

محمد عبد خدایی به‌عنوان یک شاهد عینی و از طرفداران آیت‌الله کاشانی واقعه ۳۰ تیر را با جزئیات زیادی همراه می‌داند که در ادامه به نقل آنها پرداخت و به «شرق» گفت: «واقعه ۳۰ تیر را اگر بخواهیم عمیقا بررسی کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که نه شاه از شرایط آن روز مطلع بود و نه قوام‌السلطنه و قطعا آیت‌الله کاشانی از همه اینها از جامعه آگاه‌تر بود و آقای مصدق می‌دانست اگر استعفا دهد، چه حادثه‌ای پیش می‌آید. قوام در آن زمان خود را قهرمان می‌دانست. برای همین اعلامیه‌ای که به آقای سجادی داد و گفت کشتی‌بان را سیاستی دگر آمد و فکر نمی‌کرد مردم در احساس ملی‌شدن صنعت نفت هستند. خروشی ملت ایران را گرفته بود که حتما دنبال این بودند که قهرمانی پیدا شود که ملی‌شدن صنعت نفت را ادامه دهد و شخصیتی مثل آیت‌الله کاشانی در صحنه بود. بنابراین وقتی دکتر مصدق درخواست وزارت جنگ را کرد، شاه در جواب گفت نخست‌وزیر می‌داند وزیر جنگ از اختیارات فرمانده کل قواست و دکتر مصدق نیز در جواب گفت اگر وزارت جنگ را نداشته باشم از خدمت معاف می‌شوم و استعفا داد. شاه نیز استعفا را پذیرفت؛ در حالی‌ که شاه اصلا از جامعه خبر نداشت و قوام‌السلطنه نیز که خود را پیروز آذربایجان می‌دانست، متوجه نبود مردم دنبال شخصیتی می‌گردند که خودش را قهرمان کند و بنابراین ناآگاهی شاه و قوام و آگاهی مردم و نیروهای ملی موجب شد ۳۰ تیر به وجود بیاید و شاه نیز در آن روزها شخصیتی بود که قدرت تصمیم‌گیری نداشت و به این علت وقتی در ۳۰ تیر تظاهرات شد، مجبور شد دکتر مصدق را بخواهد تا نخست‌وزیری و وزارت جنگ را به او بدهد؛ در حالی‌ که ۱۳ماه بعد که مصدق هنوز وزیر دفاع بود و سرتیپ ریاحی، سرهنگ اشرفی، سرهنگ نادری و … در امور نظامی مسئول بودند و در حقیقت درون ارتش افسرانی بودند که آماده بودند کاری کنند اما ۱۳ ماه بعد از ۳۰ تیر مصدق سقوط کرد و این وقایع به بررسی سیاسی و اجتماعی و اطلاع از شرایط غرب و منطقه و ایران نیاز دارد. آیت‌الله کاشانی نیز فرمان جهاد اکبر داد؛ یعنی جهاد با نفس‌. تقریبا از ۲۷ تیر تظاهرات شد و تا ۳۰ تیر ادامه داشت.»

عبد خدایی در ادامه با نقل خاطره‌ای از داریوش فروهر درباره روز ۳۰ تیر گفت: «آقای داریوش فروهر حادثه‌ای در این باب را برای من تعریف کرد که برایم جالب بود. می‌گفت ما صبح منزل آیت‌الله کاشانی رفتیم و می‌خواستیم تظاهرات کنیم که یک سیدی وارد منزل شد و اظهار فقر کرد. ما به او گفتیم تو بخواب روی یک نیم‌در چوبی و روی او پارچه سفید انداختیم و از منزل آیت‌الله کاشانی در کوچه پامنار او را بلند کردیم و شعار دادیم: از جان خود گذشتیم با خون خود نوشتیم یا مرگ یا مصدق و او را جلوی بهارستان آوردیم. همین‌ طور که تظاهرات ادامه داشت، مأموران تیراندازی کردند و مردم جنازه را روی زمین انداختند و فرار کردند این جنازه بیچاره نیز آمد فرار کند، از پشت گلوله خورد و کشته شد و مردم برگشتند. حزب توده، حزب زحمتکشان و … همه می‌گفتند او متعلق به نیروهای ماست. داریوش فروهر آن ‌روز در تظاهرات حضور داشت امیر موبور، احمد عشقی و رمضون یخی از افرادی بودند که تظاهرات را رشد دادند و همین‌ها بودند که در ۱۴ آذر اداره روزنامه شهباز را به هم ریختند. داریوش فروهر آن زمان از حزب پان‌ایرانیست انشعاب کرده بود و حزب ملت ایران را پایه‌گذاری کرده بود و روزنامه‌ای به نام آپادانا داشتند. به همین جهت در ۳۰ تیر باید یک تحقیق جامعه‌شناسی عمیق صورت گیرد تا معلوم شود اصلا چرا این اتفاق به وجود آمد. چرا مصدق اختیارات شش ‌ماه و یک سال را درخواست کرد؟ چرا دوستانش را از دست داد؟ اختلاف او با آیت‌الله کاشانی بر سر چه بود؟ همه اینها مواردی است که باید بر سر آنها تحقیق شود. بعد از ۳۰ تیر نیز مجلس اموال قوام را مصادره کرد اما مصدق این دستور را انجام نداد و همه این اتفاقات پیش آمد. ۱۳ ماه بعد ۲۸ مرداد به وجود آمد اما چطور؟ مردم در ۳۰ تیر گفتند یا مرگ یا مصدق – بیهوده مزن لاف مصدق پدر ماست / این مرد مبارز پدر و تاج سر ماست! این پدر و تاج سر بعد از ۱۳ ماه با چند تانک ساقط شد!»

عبد خدایی در پایان درباره نقش حزب توده در روز ۳۰ تیر توضیح داد: «حزب توده در ۳۰ تیر به صحنه آمد؛ در حالی‌ که در بهمن سال ۲۷ منحل شده بود اما نیروهایش وجود داشت و روزنامه‌هایی از جمله شهباز، اخبار امروز، سازمان جوانان دموکرات و … را داشتند و اینها در جریان ۳۰ تیر آمادگی تظاهرات داشتند که از ۲۷ تیر شروع شد و ۳۰ تیر به اوج رسید و جناح چپ در ۳۰ تیر بیشتر از قوام ناراحت بودند، چون قوام در جریان آذربایجان توانسته بود حزب دموکرات را شکست دهد و نیروهایشان را از ایران خارج کند و بنابراین از قوام ناراحت بودند؛ در حالی‌ که بخش اندکی از ملیون نیز معتقد بودند بابت این که قوام، آذربایجان را به ایران برگردانده، قهرمان است. مثلا توده‌ای‌ها در میدان بهارستان تظاهرات کردند که نفت شمال را به شوروی بدهید و به نفع ملوتوف تظاهرات صورت گرفته بود. جامعه ما آن زمان این‌ قدر از نظر فکری عقب بود که برخی برای نفت شمال به نفع شوروی و برخی برای نفت جنوب به نفع انگلیس شعار می‌دادند اما نکته اینجاست که همه این افراد به نفع مصدق در ۳۰ تیر شعار دادند. مصدق قبل از ۳۰ تیر در دادگاه لاهه گفت انگلیس و آمریکا دستشان در یک کاسه است و خوب است بر سر در وزارت خارجه آمریکا بنویسند اینجا کنسولگری انگلیس است و به‌ سوی شرق گرایش پیدا کرد. بدشانسی بعدی مصدق این بود که استالین در سال ۳۱ از دنیا رفت و پلنوم مرکزی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی دچار اختلاف شد و اول نیز نمی‌دانستند چه کسی را انتخاب کنند و بعد خروشچف انتخاب شد که کمک‌هایش را به کمینترن انجام نداد و سفیرشان نیز در ایران فعال نبود. متأسفانه دوستان آقای مصدق ۳۰ تیر را یک گونه تعریف می‌کنند، توده‌ای‌ها به گونه دیگری تعریف می‌کنند و هر کسی برداشت خودش را از این واقعه دارد.»

انتهای پیام

منبع:ایسنا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *