تعیین خطوط کلی جنگ پس از عملیات بدر
فشارهای نظامی، اقتصادی و سیاسی خارج و داخل بهگونهای بود که آمریکا و جریان مخالف نظام در داخل تلاش میکردند با تضعیف ایران، صلح ناعادلانه را به ایران تحمیل کنند. از سوی دیگر به دلیل افزایش فشار شرایط به مردم، مسئولان کشور بیشتر احساس خطر میکردند.
به گزارش ایسنا به نقل از تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، بهطورکلی اندیشه نظامی و دفاعی امام خمینی (ره) که ناشناختهترین اندیشه سیاسی اجتماعی وی است، در ذیل آرای فقهی ایشان در خصوص سیاست و جامعه معنا مییابد. در اندیشه سیاسی و اجتماعی امام، اسلام بهعنوان هدف نهایی مبنای شکلگیری جامعه و حکومت است و جنگ و دفاع باهدف حفظ جامعه و حکومت ضرورت دارد. لذا از این منظر دفاع و جنگ هیچکدام بهتنهایی کافی نیست و هر دو ضرورت دارند. به لحاظ جامعهشناختی، تبیین مدیریت نظامی امام در جنگ عراق با ایران مشکل است. این پرسش که امام خمینی در جنگ عراق با ایران چه نوع مدیریتی را در سطوح مختلف نظامی اعمال میکرده، پاسخ صریح و روشنی دریافت نکرده است. در کتاب «بررسی مواضع نظامی امام خمینی (ره) در جنگ ایران و عراق» که توسط دکتر رسول افضلی و امیر محسن زادگان تألیف شده، سعی شده تا در بررسی دیدگاههای صاحبنظران و رسانهها در این خصوص، به این پرسش پاسخ داده است. در این بخش به نقش امام در پیشبرد اهداف نظامی عملیات بدر میپردازیم.
شرایط نظامی سیاسی پس از عملیات بدر، نخبگان سیاسی و فرماندهان نظامی ایران را بر آن داشت تا تحولاتی اساسی در استراتژیهای نظامی جنگ ایجاد کنند. درواقع همین تحول در استراتژیهای جنگ سبب شد که این مقطع به پرحادثهترین دوره جنگ تبدیل شود.
تا پایان عملیات بدر، تحت تأثیر تصمیمات استراتژیک فرماندهان جنگ در خصوص چگونگی به پایان رساندن آن، همچنان استراتژی محدود در دستور کار بود. هدف اصلی این بود که با تصرف منطقهای از عراق، فرصت چانهزنی سیاسی و نظامی ایران بالا رود و بر پایه این موضع قوی در مذاکرات صلح، جنگ به پایان برسد، اما مجموع عملیاتهای اجراشده پس از فتح خرمشهر بهویژه عملیاتهای بزرگ رمضان، خیبر و بدر، این هدف را برآورده نکرد. برآورده نشدن این هدف بهتدریج علاوه بر آنکه سبب افزایش فشارهای روانی و سیاسی به ایران میشد، بر استراتژی جنگ و چگونگی ادامه آن نیز تأثیر منفی داشت. در این مقطع، جنگ اساساً از یک استراتژی بلندمدت تبعیت نمیکرد و درواقع همان شرایط سیاسی و نظامی پس از فتح خرمشهر ادامه یافت. نخبگان سیاسی منتظر تصرف منطقهای حساس از دشمن بودند و این انتظار به سرانجام نمیرسید. استراتژی نظامی محدود مبتنی بر اجرای یک عملیات موفقیتآمیز و بهرهبرداری از نتایج آن در جهت به پایان بردن جنگ، بهتدریج استراتژی اصلی جنگ شده بود و بهاینترتیب ناکارآمدی آن پس از یک سال خود را نشان داد. به گفته محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه تا مقطع پس از عملیات بدر، همه مسئولان جنگ غیر از امام، استراتژی جنگ محدود را در نظر داشتند و معتقد بودند که با جنگ محدود میتوان به اهداف و مقاصدی رسید؛ هرچند آن اهداف دقیق اهداف امام نباشد. (محسن رضایی در گفتوگو با راویان جنگ تحمیلی، ۱۳۶۸: ۲۱) درواقع به گفته ایشان: «در چهار سال اول جنگ، تفکرات استراتژیک همه سیاستگذاران و مسئولین جنگ، منطبق و همجهت با تفکرات استراتژیک امام نبود. گره اصلی نیز همینجا بود. وقتی افکار و عوامل اصلی سیاستگذاران کشور که باید مردم، اقتصاد و صنعت و کلیه امکانات بالفعل و بالقوه کشور را جهت داده و بسیج کند و در خدمت انقلاب به کار گیرد، با افکار رهبری تطابق نداشته باشد و همجهت نباشد، تصمیمات به یکدیگر پیچخورده و کلاف سردرگمی به وجود میآورد. علت اول این سردرگمی و پیچیدگی، ناامیدی مسئولین از پیروزی بود. مسئولین امیدی به پیروزی نداشتند و فکر میکردند کار تمام شده است. البته خود این ناامیدی دلایل مختلفی داشت: عدم ورود و اطلاع مسئولین از مسائل جنگ و درک نقاط قوت و ضعف جنگ و درنتیجه برنامه نداشتن برای تقویت نقاط قوت جنگ یکی از این دلایل بود. دلیل دوم شاید رعب از آینده و ریسک خطرناکی بود که آنها احساس میکردند باید انجام شود. آنها وحشت و نگرانی داشتند که اگر ما دست به یک ریسک بزنیم، ممکن است با آن ریسک، کل انقلاب از بین برود و این نشان میداد که آنها جنگ را همه انقلاب نمیدانستند. همچنین رعب از فعالیتهای جهانی نیز مطرح بود. پارهای از مسئولین تا اینجا پیش میآمدند که بغداد را بگیریم، بعضاً در ذهنشان این مسئله به وجود میآمد که اگر یک بمب اتمی زدند چه باید کرد؟ رعب از حرکات جهانی و قدرت ابرقدرتها مبنای دیگری بود که در مسئولان عزیز تردید ایجاد میکرد. این عوامل یعنی ناامیدی از پیروزی و رعب از حرکات جهانی و روشن نبودن آینده کار، مسئولان را به تردید و ابهام میکشاند و لذا به دنبال این بودند که هرچه سریعتر جنگ را با یک عملیات تمام کنند؛ با یک جنگ محدود تمام کنند. این تفکر، با تفکرات اصلی امام انطباق نداشت. در این مقطع مسیر استراتژیک امام این بود که ما باید جنگ را ادامه دهیم تا به پیروزی کامل بر دشمنانمان برسیم و پیروزی را هم در تحقق شرایط اعلانشده جمهوری اسلامی و یا سقوط صدام میدیدند.»
ازنظر فرمانده سپاه، تا آن زمان این تفکر امام در نظر گرفته نمیشد. «ازآنجاییکه تفکرات رهبری میبایست از مجرای تصمیم و اراده مسئولین و برنامه ریزان کشور عبور میکرد و بهصورت برنامه اجرایی درمیآمد و این برنامههای اجرایی مجوزهایی میشد برای مردم و دولت و ارسال امکانات به جنگ، نتیجهاش این میشد که از این مجرا تفکرات استراتژیک امام عبور نمیکرد. یک مرکزی که این تفکرات را بهصورت برنامه و کار عملی درآورد، وجود نداشت.»
بعد از عملیات بدر و اجرای چند عملیات کوچک، بهتدریج تفکر نظامی امام در خصوص نفی استراتژی محدود و تبعیت از استراتژی بلندمدت در دستور کار قرار گرفت. همانطور که محسن رضایی میگوید، این مسئله عملاً حتی از قبل از عملیات خیبر در دستور کار سپاه قرار گرفته بود و نیروهای سپاهی همسو با استراتژی امام، درصدد اقناع سایر مسئولین نسبت به این موضوع بودند. این مسئله از زمان عملیات والفجر 8 شدت بیشتری گرفت. در این زمان، هنوز مسئولان سیاسی جنگ همان ایده جنگ محدود را طرح میکردند، ولی سپاه عملیات فاو را برای کسب زمان از دشمن اجرا داد. اگر این استراتژی که موردنظر امام نیز بود از ابتدا در دستور کار قرار میگرفت و همه مسئولان همسو بودند، در همین عملیات حداکثر اهداف (سقوط یا تسلیم صدام) حاصل میشد.
پس از عملیات بدر تقریباً مشخص شده بود که با اتکا به استراتژی جنگ محدود نمیتوان جنگ را ادامه داد. غیرازاین، براثر عواملی همچون بحران اقتصادی کشور، اضافه شدن موضوعاتی جدید به عرصه جنگ مانند جنگ شهرها و حمله به نفتکشها و کاربرد سلاحهای شیمیایی، فرماندهی جنگ و در رأس آن امام تصمیم به تحول اساسی در استراتژی جنگ گرفت. این تحول تقریباً همه حوزههای مربوط به مدیریت جنگ را در برمیگرفت. به گفته محسن رضایی، مسیر استراتژیک امام در این مقطع این بود که ایران باید فراتر از جنگ محدود، مبارزه را ادامه دهد تا به پیروزی کامل بر دشمنان برسد؛ و پیروزی کامل ازنظر امام، سقوط صدام بود.
به نظر میرسد سیر پیروزیهای ایران از عملیات بدر به بعد و بهویژه پس از عملیات خیبر، متأثر از اجرای استراتژی نظامی موردنظر امام در جنگ بود که به گفته فرمانده وقت سپاه، نیروهای سپاهی این استراتژی را بهزحمت اجرا کردند بنا بر اظهارات محسن رضایی، سپاه عملاً از زمان عملیاتهای قبل از عملیات بدر، با مشورتها و رایزنیهای مستقیمی که با امام داشت، استراتژی درازمدت سقوط صدام را در جنگ در دستور کار قرار داد. به گفته وی، درحالیکه عدهای از مسئولان و همچنین ارتش به این رایزنیها بدبین بودند و مدام ضعف سپاه را مطرح میکردند، عملاً بعد از عملیات خیبر و بهویژه در عملیات والفجر 8، نتیجه اجرای استراتژی موردنظر امام آشکار شد. ازنظر محسن رضایی، تا زمان این رایزنیها در دوره پس از عملیات بدر، جبهه ایران استراتژی نظامی نداشت و عملیاتها نیز باری به هر جهت اجرا میشد. از این زمان، همسویی استراتژی امام و سپاه در جبههها، مقوله استراتژی را در جبهه معنا بخشید و در ادامه این همسویی پیامدهای بسیار مثبتی داشت.
مطالعه شواهد و مستندات موجود نشان میدهد که از عملیات خیبر به بعد، در مقوله استراتژی نظامی تحولاتی در جبهههای ایران، هم در سطح تئوریک و هم در سطح اجرایی ایجاد شد. البته تبیین یک استراتژی متفاوت و مدون بهگونهای که برخلاف قبل مطابق با مقاصد عالی رهبری باشد، از زمان عملیات بدر در دستور کار سپاه قرار گرفت. به گفته محسن رضایی: «عدم موفقیت عملیات بدر مربوط به عامل استراتژیک نبود؛ بلکه عدم اجرای صحیح طرحها، عدم الفتحها را ایجاد کرد.» اتخاذ استراتژی جدید با پشتوانه فکری و همدلی امام، نتایج خود را از عملیات خیبر به بعد آشکار کرد.
فشارهای نظامی، اقتصادی و سیاسی خارج و داخل بهگونهای بود که به نظر میرسید آمریکا و جریان مخالف نظام در داخل تلاش میکنند با تضعیف ایران، صلح ناعادلانه را به ایران تحمیل کنند. از سوی دیگر به دلیل افزایش فشار شرایط به مردم، مسئولان کشور بیشتر احساس خطر میکردند، بهویژه مسئولان تصمیمگیرنده جنگ (آیتالله هاشمی و آیتالله خامنهای) و بیش از همه فرماندهان جنگ، در معرض این مسائل قرار داشتند. بنابراین از همه سو پرسیده میشد چه میخواهید بکنید؟ از طرف دیگر فرماندهان سپاه اعتقاد داشتند که با توان فعلی، ادامه جنگ میسر نیست و مسئولان باید به جنگ بهعنوان اصلیترین مشکل کشور که تمام امکانات را مصروف خود میکند، بنگرند. این در حالی بود که دولت نیز زیر فشارهای طاقتفرسا با سختی زیاد درصدد حفظ حداقل نیازهای مردم و تأمین نیازهای جنگ بود. برای پشت سر گذاشتن این وضع باید تصمیم جدی اتخاذ میشد تا آنچه اساس ادامه جنگ را تهدید میکرد، کنار گذاشته شود. در این میان تنها نظر امام میتوانست تعیینکننده باشد.
محسن رضایی تصمیم امام مبنی بر ادامه جنگ تا سقوط صدام را در این مقطع تحول استراتژیک در جبههها میداند. به گفته وی از مدتها قبل، از طریق نامهنگاری با امام زمینههای این تحول استراتژیک فراهم شده بود. وی این تحول استراتژیک را نتیجه اندیشه نظامی امام میداند که سپاه در آن تاریخ توانست با همسو کردن خود با آن، موازنه قوا را به نفع ایران تغییر دهد. امام در این مقطع بارها با دستورات حکومتی خود خط سیر جنگ را ترسیم کرد. وی در ملاقات با مسئولان جنگ با قاطعیت گفت: «باید جنگ را تا سقوط صدام ادامه دهیم و با صورت قاطع نیز باید ادامه یابد.» به گفته فرماندهان جنگ، استراتژی ثابت امام از اوایل جنگ نیز همین بود، اما آن را بهتناسب زمان و بهتناسب ظرفیت نیروهای جبهه تعیین میکرد. اندیشه “جنگ، جنگ، تا رفع فتنه” که امام در همین مقطع زمانی مطرح کرد، خط استراتژیک جبههها را تعیین کرد و در پیروزیهای بعدی بسا تعیینکننده شد.
طرح این اندیشه نظامی از سوی امام، ازاینجهت که بسیار تحول ساز بود، مشکلات و پیچیدگیهایی را در سطح مدیریت سیاسی و نظامی جنگ ایجاد کرد که مهمترین آنها پیچیده شدن رابطه سپاه ارتش و دولت بود؛ اما بهطورکلی مجری این اندیشه جدید، سپاه بود که ازآنپس مدیریت جنگ را بر عهده گرفت. فرماندهان سپاه معتقد بودند که توانستهاند دغدغه ذهنی امام را بهعنوان فرمانده اصلی جنگ درک کرده، خود را با استراتژی نظامی امام که درواقع بهترین استراتژی آن دوره بود، همسو کنند. دراینباره محسن رضایی معتقد است که سپاه برای فهم این اندیشه و همسو کردن خود با آن، متقبل مشکلات و سختیهای زیادی شد که با سعهصدر فرماندهان پشت سر گذاشته شد. ازنظر وی درحالیکه مسئولان جنگ و ارتش عملاً مسیر ادامه جنگ و درنتیجه استراتژی نظامی آن را کاملاً در جهت عکس اندیشه امام تفسیر میکردند، به اقدامات سپاه برای رایزنی و نامهنگاری به امام با دیده تردید مینگریستند و آن را خلاف شأن و اخلاق میدانستند. ازنظر وی مباحث حاشیهای همچون حذف و تحقیر ارتش یا صحبت از روابط پشت پرده فرماندهان سپاه با امام، نتیجه همین کجاندیشیها بود. پس از عملیات بدر، فرمانده سپاه اتخاذ استراتژی جدید را نتیجه اندیشه نظامی امام دانست و طرح آن را مهمترین عامل پیشبرد اهداف جنگ از آن زمان به بعد دانست. وی در جمع فرماندهان اینگونه عنوان کرد که با این اندیشه «اولین تردید در مقابل جنگ کنار رفت؛ یعنی ابهام در استراتژی و تردید در استراتژی. مهمترین عامل و مشکلی که ما تاکنون در جنگ داشتیم همین بود که نهایت جنگ تا کجاست؟ بعضیها نهایت نظامی را بصره و سلیمانیه میدانستند. آن موقع از طریق فعالیتهای سیاسی ادامه بدهیم. هرکدام از ما یک فکری میکردیم و این اولین تردید حل شد و این تردید هم مؤثرترین تردید بود؛ چراکه آثار بنیادی و اساسی در تمام ارکان میگذاشت.» وی ضمن صحه گذاشتن بر اندیشه نظامی امام اظهار میکند که تأکید امام بر ادامه جنگ و پرهیز از شتابزدگی از طریق اجرای عملیات محدود، به معنای سرعت ندادن به جنگ نبود. «امام در سرعت دادن به جنگ نظر داشتند و اینکه از طریق نظامی جنگ ادامه پیدا کند. نکته دیگری که امام تأکید داشتند، استمرار عملیات بود. امام بسیار به استمرار عملیات توجه داشتند. استمرار عملیات بااینکه شتابزدگی در عملیات باشد، خیلی فرق میکند. استمرار عملیات یعنی اینکه جنگ برای ما یک انقلاب است و این انقلاب باید ادامه پیدا کند؛ باید حیات داشته باشد استمرار عملیات و کوتاه کردن زمان استراتژی؛ نه کوتاه کردن زمان یک عملیات.»
در آغاز سال ۱۳۶۴ دو مؤلفه اساسی اندیشه نظامی امام در دستور کار فرماندهان جنگ قرار گرفت: گرم نگهداشتن جبههها از طریق اجرای عملیاتهای مستمر و محدود؛ و در پیش گرفتن استراتژی سقوط صدام. سخنان فرمانده سپاه در ۳۰ خرداد ۱۳۶۴ در جمع فرماندهان نظامی متمرکز بر این دو مؤلفه اساسی است: «… در رابطه با جنگ ما میبایستی سه برنامه اصولی داشته باشیم: اول عملیات محدود برای زنده نگهداشتن جنگ و به صدا درآوردن شیپور جنگ… پس محور اول عملیات محدود است که در بعد بیرونیاش هدف این است که ما شیپور جنگ را مدام داشته باشیم، حرض المؤمنین علی القتال. هر عملیات محدودی که میشود، مرتب این شیپور جنگ، این رجزخوانی مسلمین، این به میدان کشیدن امریکا و… این شیپور جنگ انشاءالله باید مرتب در تداوم باشد. بعد بیرونیاش این است که ما جنگ را گرم نگه داریم؛ جنگ را زنده نگه داریم؛ مقاومتمان را نگه داریم. البته در این عملیاتهای محدود حتماً برادران ما باید اسیر بگیرند. اسیر گرفتن و نشان دادن و مصاحبه کردن با اینها تأثیر مطلوبی دارد. هدف دوم پیدا کردن روحیه بیشتر برای مردم، رزمندگان و ساختن تیپ و لشکرهاست. تجربه ثابت کرده است تیپ و لشکری که عملیات نمیکند، بهمرور از بین میرود، توانش فرسوده میشود، وضع روحیاش را از دست میدهد. در نبرد است که ما میتوانیم سازماندهی را قوی کنیم و توان رزمی خود را بالا ببریم. پس، یکی از خطوط کاری ما انجام عملیات محدود است… مسئله بعدی فشار استراتژیک به رژیم عراق است. دشمن الآن خودش را به یک جنگ مخصوصی به ما عادت داده است و میفهمد که ما کجا عمل خواهیم کرد. همه امکانات را از آنجا جمع کرده و مقابل ما قرار میدهد. تنها خط فعال دشمن خطی است که احساس میکند میخواهیم عملیات انجام دهیم. عملیات محدود وقتی انجام میشود، عملیات مهم شما نیز با اینا قاطی است. یعنی دشمن میبیند شما در سی منطقه تحرک دارید، در سی منطقه حمله میکنید، آن موقع عملیات مهم شما در آن مناطق گم خواهد شد.»
به نظر میرسد باوجوداینکه در این مقطع تصمیمات اصلی را فرماندهان نظامی اتخاذ میکردند، ریشههای تحول استراتژیک چنانکه فرمانده سپاه اشاره میکند، برگرفته از اندیشههای نظامی امام بوده است.
شما میتوانید برای تهیه کتاب “بررسی مواضع نظامی امام خمینی (ره) در جنگ ایران و عراق اینجا را کلیک کنید.
انتهای پیام
منبع:ایسنا